گفتني است، طبق روايات اسلامي، پيش از خروج سفياني در ماه رجب در دمشق، نيروهاي بربر از شمال غربي افريقا ابتدا وارد مصر شده و سپس به اردن ميآيند و به منطقۀ لَجّون در شمال غربي اين كشور ميرسند و از آنجا به سوي دمشق در سوريه پيش مي تازند.
نيز شايستۀ يادآوري است، مراد از «اسبهاي غير عربي خاكستري» در اين گونه احاديث، خودروهاي نظامي امروزي است كه در كشورهاي غير عربي ساخته و براي عمليّات در خاورميانه، خصوصاً كشورهاي عربي، به كار گرفته ميشوند. از آنجا كه منطقۀ خاورميانه بيشتر بياباني و خاكي است، براي استتار خودروهاي نظامي، از رنگهاي متمايل به رنگ خاك، مانند خاكستري، استفاده ميشود.
در روايتي از امام علي(عليهالسلام)، به وقوع چند حادثۀ عجيب در ماههاي جمادي الاُولي تا رجب، اشاره شده است:
هر گاه دو نيزه (دو گروه قدرتمند) در شام درگير شوند، يكي از نشانههاي الهي
آشكار ميگردد. گفته شد: اي امير مؤمنان، آن نشانه چيست؟ فرمود: لرزشي
است در شام كه در آن بيش از سد هزار نفر نابود ميشوند و خداوند آن را
رحمتي براي مؤمنان و عذابي براي كافران قرار ميدهد. پس هر گاه چنين شود،
نگاه كنيد به صاحبان اسبهاي غير عربي خاكستري [گوش] بريده و پرچمهاي زرد
كه از مغرب روي ميآورند تا آنكه در شام فرود آيند؛ و اين، هنگام ترس بزرگتر
و مرگ سرخ (جنگ جهاني) خواهد بود. پس هر گاه چنين شود، نگاه كنيد به
فرورفتن آبادياي از دمشق كه به آن «حَرَستا» ميگويند. پس هر گاه چنين شود،
پسر زنِ جگرخواره (سفياني) از درّۀ خشك خارج خواهد شد تا آنكه بر منبر دمشق
قرار گيرد. پس هرگاه چنين شود، منتظر خروج مهدي(عليهالسلام) باشيد(5).
به نظر مي رسد، در اين حديث، مراد از درگيري دو نيزه در شام، بروز جنگ ميان دو گروه اصهب شامي و ابقع مصري باشد، و مقصود از «پرچمهاي زرد»، پرچم نيروهاي اهل مغرب يا بربر است.
از جمله حوادث مهمّي كه در ماه رجب سال پيش از ظهور منجي رخ مي دهد، قيام سه تن از زمينهسازان ظهور امام مهدي(عليه السلام) است. در اين ماه دو قيام حق خواهد بود كه يكي، قيام حسيني خراساني در خراسان و ديگري، قيام حسيني يماني در صنعا ميباشد. قيام باطلي نيز وجود دارد و آن، قيام سفياني شامي در دمشق است.
امام صادق(عليهالسلام) فرمود:
... از امور حتمي، خروج سفياني در ماه رجب است(6).
امام باقر(عليهالسلام) نيز مي فرمايد:
خروج سفياني، يماني و خراساني در يك سال،
يك ماه و يك روز خواهد بود...(7).
از ديگر حوادث شگفتي كه در ماه رجب سال پيش از ظهور روي مي دهد، آشكارشدن چهرۀ انساني در ماه و كف دستي در آسمان است.
داود بن سرحان از امام صادق(عليهالسلام) روايت كرده است:
پيش از آن سالي كه صداي آسماني برميخيزد، در ماه رجب
نشانهاي است. گفتم: آن نشانه چيست؟ فرمود: چهرهاي
كه در ماه طلوع ميكند و دستي كه آشكار ميشود(8).
.............................................................
1. الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۹۹، ش ۳۵۹.
2. الفتن، ص 149، جزء ۳، ح ۶۱۱.
3. شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۲۶۷، جزء ۶.
4. عقد الدرر، ص 7- ۱۴۶، ب ۴، ف ۳.
5. الغيبة، ص ۳۱۷، ب ۱۸، ح۱۶.
6. الغيبة، ص ۳۱۱، ب ۱۸، ح ۲.
7. الغيبة، ص ۲۶۴، ب ۱۴، ح ۱۳.
8. الغيبة، ص۲۶۱، ب ۱۴، ح
سلام
در اينجا دوست دارم از روايات و پيشگويي هايي كه اخرالزمان و خصوصا شام روپيشگويي كردن مواردي رو ذكر كنم كه جالب هست
شورش شيصباني كوفي
گفتني است، اهل كوفه و مناطق اطراف همگي شيعه مي باشند، و بر اثر پيروي جاهلانۀ گروه زيادي از ايشان از برخي رهبران هاشمي فتنه گر كه با حمايت اصهب مرواني تكريتي به دمشق حمله مي كنند، كوفيها در آخرالزمان دچار گرفتاري بزرگي مي شوند، و سرانجام، دو گروه قدرتمند از آنان انتقام مي گيرند:
گروه نخست، سپاهيان سفياني اند كه از دمشق به كوفه مي آيند و جنايات بسياري را در حقّ كوفيان مرتكب مي شوند، و بي گناه و با گناه را مي كشند.
جابر پسر يزيد جعفي گفت: ابو جعفر محمّد باقر پسر علي(عليهما السّلام) فرمود:
سفياني لشكري را به سوي كوفه مي فرستد، در حالي كه شمارشان
هفتاد هزار نفر است و گرفتار مي سازند برخي اهل كوفه را با كشتار،
دارزدن و اسيركردن. پس هنگامي كه ايشان در آن حال اند، ناگهان پرچمهايي از
طرف خراسان روي مي آورند، در حالي كه منزلها را با شتاب درمي نوردند و چند
نفر از همراهان قائم با ايشان اند. سپس مردي از مواليان (ايراني تباران)(8)
اهل كوفه در ميان ناتوانان برمي شورد و فرماندۀ سپاه سفياني او را ميان حيره
و كوفه مي كشد، و سفياني لشكري را به سوي مدينه مي فرستد...(9).
گروه دوم، نيروهاي سپاه حسيني خراساني اند كه از خراسان وارد كوفه مي شوند و فتنه گراني از شيعيان را كه با همكاري، مروانيها، شوريده اند و نيز نيروهاي سفياني را كه دشمن شيعيان اند، كيفر مي دهند.
سَدِير صَيْرَفي گفت: با گروهي از مردم كوفه نزد ابو عبدالله جعفر پسر محمّد(عليهما السّلام) بوديم، رو نمود به ايشان و فرمود:
... پس واي بر شما، اي مردم عراق، آن گاه كه
پرچمهايي از خراسان به سوي شما بيايند...(10).
نيز، جابر گفت: ابو جعفر - امام باقر(عليه السّلام)- فرمود:
هر گاه سخن ايشان (بني عبّاس) اختلاف پيدا كرد و گيسوي سختي آور(11)
طلوع كرد، درنگ نمي كنند، مگر اندكي، تا آنكه ابقع (گندم گون) در مصر آشكار
شود. مردم را مي كشند تا به ارم (دمشق) برسند. سپس اصهب (موبور)(12)
بر او مي شورد. در نتيجه، ميان آن دو نبرد خونين بزرگي خواهد بود.
آن گاه، سفيانيِ نفرين شده پديدار مي شود و بر همۀ آن دو چيره مي گردد،
و پيش از اينها، دوازده پرچم شناخته شده در كوفه برافراشته مي شوند،
و مردي از فرزندان حسين كه به سوي پدرش فرا مي خواند، در كوفه
كشته مي شود. سپس سفياني سپاهيانش را پخش مي كند(13).
طبق اين روايت و ديگر احاديث اسلامي بيانگر حوادث آخرالزمان، پس از پديدارشدن ستاره اي دنباله دار در ماه صفر سال ظهور امام مهدي(عليه السّلام) از مشرق و بروز اختلاف دوم ميان دو گروه قدرتمند از زمامداران بني عبّاس، مدّت زمان كوتاهي از حكومت آنان مي گذرد تا آنكه ابقع در مصر آشكار شود.
نگارنده دور از ذهن نمي داند، مراد از «مردي از فرزندان حسين كه به سوي پدرش فرا مي خواند...»، سيّد مقتدا صدر، مبارز سياسي معاصر عراقي باشد كه از تبار امام حسين(عليه السّلام) بوده، و با استفاده از نفوذ و اعتبار پدرش، سيّد محمّد صدر، در ميان مردم عراق، به ويژه عشاير شيعۀ اين كشور، هواداران زيادي را دور خود گردآورده و شهر كوفه را مركز فعّاليّتهايش قرار داده است.
اينك توجّه خوانندگان گرامي را به گزارشي در بارۀ سيّد مقتدا صدر كه با بهره گيري از منابع گوناگون فراهم شده است، جلب مي كنيم:
سيّد مقتدا صدر، روحاني تندروي شيعه و از شخصيّتهاي سياسي عراق، سومين پسر سيّد محمّد صدر- عالم شيعي با نفوذ عراقي ساكن نجف و امام جماعت و جمعۀ كوفه- و شناخته شده ترين بازمانده از خاندان صدر مي باشد كه از خانواده هاي سرشناس و علمي شيعه اند. دو برادر مقتدا صدر، همراه پدرش سيّد محمّد صدر و نيز پسر عمو و دختر عموي پدرش، سيّد محمّدباقر صدر و بنت الهدي صدر- بر اثر مبارزاتي كه ضدّ رژيم بعثي عراق كردند، در دوران صدّام كشته شدند.
جدّ اعلاي مقتدا صدر، سيّد صالح موسوي عاملي از دانشمندان لبنان و اهل منطقۀ جبل عامل بود كه به سبب دشمني حاكمان عثماني با شيعيان، ناچار لبنان را ترك كرد و در عراق ساكن شد، و سپس دو تن از چهار پسران اين شخص، با نامهاي سيّد محمّدعلي و سيّد صدرالدين موسوي عاملي به اسفهان هجرت كردند و مقتدا صدر از نسل اين دو نفر مي باشد.
مقتدا صدر، پس از سقوط صدّام و ورود به عرصۀ مبارزات سياسي در عراق، كوفه را پايگاه اصلي فعّاليّتهاي خود قرار داد، و براي دستيابي به جايگاهي مردمي و قابل اتّكا براي پيشبرد اهدافش، تلاشهاي زيادي براي بازيابي روابط با بخشي از هواداران پدرش كه همچنان پيرو وي بودند، كرد. وي با استفاده از نفوذ و اعتبار پدرش در ميان مردم عراق، به ويژه عشاير شيعۀ اين كشور، و با سخنرانيهاي آتشين و احساسي در رابطه با برپايي حكومت اسلامي و مخالفت با نيروهاي متّحد اشغالگر و با ايجاد نهادهاي خيريّه و بازگشايي دفترهاي پدرش در شهرهاي گوناگون عراق، توانست سدها هزار نفر از مردم مناطق شيعه نشين عراق، بويژه «شهرك صدر» در حومۀ بغداد و كوفه، را به سوي خويش بكشد. بيشتر هواداران مقتدا صدر از جوانان و افرادي داراي سطح اقتصادي پايين و نيز حاشيه نشينان شهري مي باشند كه فاقد تجربه و آگاهي لازم در مسايل سياسي اند، و مقتدا صدر با سازماندهي آنان، توانست هستۀ گروه سياسي «جماعت صدر ثاني» و گروه نظامي «سپاه مهدي» را بنياد نهد. مقتدا صدر از مخالفان حضور نيروهاي خارجي در عراق مي باشد و نيروهاي مسلّح زير فرمانش، مشهور به «جيش المهدي»، در برخي موقعيّتها درگيريهايي با نيروهاي متّحد اشغالگر و حكومت مركزي عراق داشتهاند. تيرگي روابط وي با نيروهاي متّحد اشغالگر و زمامداران كنوني عراق، و مخالفت او با دخالت ايرانيان در كارهاي دروني عراق و ناسازگاريش با مرجعيّت ديني در نجف، را مي توان زمينه ساز اختلاف وي با زمامداران ايران و نفوذ برخي از بعثيها و وهّابيها در ميان گروه هوادارانش دانست.
جالب توجّه است اگر بدانيد، روزنامۀ امريكايي «واشينگتون پست»، در گزارش مفصّلي در بارۀ شخصيّت مقتدا صدر و ارتش مهدي، از وي با عنوان «سياستمداري شيطاني» ياد كرده است. رفتارهاي تند سياسي و نظامي مقتدا صدر دور از روش شيعيان دوازده امامي بوده و شباهت زيادي به منش زيديها دارد كه طرفدار شورش ضدّ حاكمان ستمگر بودند.
-------------------------------------------------
1. بحار الأنوار، ج 52، ص 8- 207، ب 25، ح 45، با نقل از: الغيبة، تأليف شيخ توسي (هنگام ارائۀ ترجمۀ فارسي متن اين حديث، واژه هاي «يحضر»، «الغرب» و «الحيرة» را به صورتهاي «يحصر»، «المغرب» و «الجزيرة» اصلاح كرديم).
2. الغيبة، ص 4- 313، ب 18، ح 8 (ترجمۀ يكي از دانشمندان معاصر).
3. رك: لسان العرب، مدخل «شصب».
4. اين بخش از سخن امام علي(عليه السّلام) بر گرفته از قرآن كريم، سورۀ فجر، آيۀ 7، مي باشد كه در آن، از شهر ارم كه در گذشته داراي كاخهاي برافراشته و مستحكم بود، ياد شده است.
5. بحار الأنوار، ج 52، ص 4- 272، ب 25، ح 167، با نقل از: سرور أهل الإيمان.
6. الفتن، ص 143، الجزء 3، ح 590.
7. التشريف بالمنن، ص 9- 248، فتن سُلَيْلي، ب 36، ح 362 (ترجمۀ يكي از دانشمندان معاصر).
8. پس از چيره شدن عربها بر ايرانيان و آغاز بردگي آنان و كوچيدن عربها به سوي سرزمينهاي گشوده شده و شهرهاي نوبنيادي، مانند كوفه و بصره، ايرانياني كه تا ديروز در اين سرزمينها آزاد مي زيستند، ناچار شدند براي برخورداري از امنيّت رواني و ديگر حقوق شهروندي، هر يك يا چند نفر، با قبيله اي از دهها قبيلۀ عرب تبارِ كوچيده به عراق، از جمله كوفه، پيمان ببندند و خود را در پناه آنان قرار دهند. ايراني هم پيمان با قبايل عرب را «مَولا» و گروه آنان را «مَوالِي» مي ناميدند (با بهره گيري از پژوهش يكي از دانشمندان معاصر).
9. الغيبة، ص 289، ب 14، ح 67.
10. الأمالي، ص 65، مجلس 7، ح 10 (ترجمۀ يكي از دانشمندان معاصر).
11. در نسخه هاي چاپي موجود از الفتن، در اينجا به اشتباه، «ذو الشفاء» ثبت شده است كه به صورت «ذو الشقا» اصلاح و ترجمه شد.
12. در همۀ نسخه هاي چاپي موجود از الفتن، در اينجا به اشتباه، «المشوّه» ثبت شده است كه به صورت «الأصهب» اصلاح و ترجمه شد. زيرا المشوّه - زشت رو- از وصفهاي ويژۀ سفياني نفرين شده مي باشد، و پيش از سفياني، اصهب تكريتي با ابقع مصري مي جنگد.
13. الفتن، ص 196، جزء 4، ح 800.
در اينجا از اشعار نعمت الله ولي كه اينده رو پيشبيني كرده ميذارم كه ظاهرا دقيق هم هست
نعمت الله ولي عارف قرن هشتم ،مدفون در ماهان كرمان است .در اين شعر وقايع از دوران صفويه كه به قدرت رسيدن حكومت شيعه است تا زمان ظهور امام زمان پيش بيني شده است.
در بررسي ها مشخص شده كه درهردوره نام پادشاهان مربوط به آن دوره از ديوان حذف گرديده اندبه عنوان مثال در نسخه چاپ سنگي كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار چاپ شده بود نام وي و پادشاهان نزديك به وي حذف شده بودجالب بود كه درهردوره نام پادشاهان مربوط به آن دوره از ديوان حذف گرديده بود به عنوان مثال در نسخه چاپ سنگي كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار چاپ شده بود نام وي و پادشاهان نزديك به وي حذف شده بود
اگر نسخه خطي ديوان اورا كه در ۱۲۷۴ هجري قمري استنساخ شده، در سازمان اسناد و كتابخانه مليبه شماره بازيابي ۵ – ا۱۶۹۲۱ ملاحظه فرماييد و ضمنا قديمي ترين نسخه خطي ديوان او كه مربوط به دوره صفويه است، در ماهان كرمان نگهداري مي شود و نسخه اي كه در بالا به آن اشاره كردم،
از روي آن استنساخ شده است.
شاه نعمت الله ولي، از عرفاي قرن هشتم و معاصرحافظ شيرازي بوده و۹۵ سال عمر كرده است و مزار او در ماهان كرمان واقع است و شهيد مطهري در جلد ۱۴ مجموعه آثار خود؛ صفحه ۵۷۷ او را اجمالاً توثيق كرده و او را از معاريف و مشاهير عرفا خوانده اند كه نسب به علي (ع) مي برد. پيش بيني هاي او شامل وقايع دوران صفويه و بعد از آن مي شود و اهميت آن از اين جهت است كه صفويه، قرنها پس از مرگ او به قدرت رسيده اند.
قــدرت كردگــار مي بـينــم حالــت روزگــار مي بـينــم
ازنجوم اين سخن نمي گويم بلكـه از كردگــار مي بينــم
از سلاطيــن گــردش دوران يك به يك را سوار مي بينم
هر يكي را به مثل ذره نــــور پرتــوي آشكــار مي بـينــم
از بـزرگـي و رفعـت ايشــان صفــوي برقرار مي بينـــم
……………………..
آخــر پادشاهـــي صفــــوي يك حسيني*به كار مي بينم
*آخرين پادشاه صفوي، شاه سلطان حسين؛ شاهي فاسد و ستمگر بوده است.
نادري در جهان شــود پيــدا قامتــش استــوار مي بينــــم
آخــر عهــد نـوجــــواني او قتــــل او آشكـــار مي بينـــم
شهر تبريز را چو كوفه كنند شهــرطهــران* قرار مي بينم
* اشاره به انتقال پايتخت به تهران.
بعد از آن ديگـري فنا گردد شـاه ديگـر به كـــارمي بينم
كه محمـد* به نـام او باشــــد تيـــغ او آبــدار مي بــينـــم
* بنابر ويژگيهايي كه از او مي گويد، مرادش احتمالاً محمد شاه قاجار است نه ،آغا محمدخان قاجار.
چــارده ســال پادشاهـــي او دولتــش كامكــار مي بينــم
سال كز مرغ مي شـود پيــدا مــرگ او آشكــار مي بينـم
……………………..
ناصر الدين به نصـرت دوران چـارده هشـت سال*مي بينــم
……………………..
از شهنشــاه ناصـر الدين شـاه شيــونــي بيــم دار*مي بينــم
* اشاره به ترور ناصرالدين شاه.
روز جمعـــه ز شهر ذيقعــده تن او در مـــــزار مي بــينـم
بعد از آن شه مظفــر الدين را شاهيِــش ناگــوار مي بينــم
چـارشنبـه ز شهـر ذيقعـــــده* مــرگ او آشكــار مي بينـم
* مرگ هر دو ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه در ذيقعده واقع شده است بنابراين پيش بيني او در اين باره دقيق مي باشد.
از الــف تا بـه دال مي گويـم شاه و شاهــي فكارمي بينـم*
* اشاره به نهضت مشروطيت ايران و تهديد پايه هاي سلطنت قاجاريه است.
درخراسان ومصروشام وعراق فتنــه و كـــارزار مي بينـــم
جنگ وآشوب و فتنه ي بسيار در يميــن و يســار*مي بينـم
* آغاز جنگ جهاني اول، مصادف با ، آخرين روزهاي عمر مشروطيت ايران.
غــارت و قتــل لشكــر بسيـار در ميــان و كنــار مي بـينـم
شه چو بيرون رود ز جاگاهش* شاه ديگــر** بكارمي بـينـم
* مراد، احمد شاه قاجار است، جالب آنكه به خروج او از كشور اشاره مي كند و نه مرگ او.
** مراد، رضا شاه است.
چون فريدون به تخـت بنشينـد نوكرانـش قطـــار مي بينــم
متصف بر صفات سلطان است ليك من گرگ وار مي بينــــم
دائـم اسبـش به زير زيـن طــلا كمتـر آن را سـوار مي بينـــــم
عدل و انصـاف در زمانـه ي او همچــو هيمـه به نـار مي بينــم
علمــــــاي زمــان او دائــــــم همــه را تـــــار ومــارمي بينــم*
* تقابل دولت با دين و روحانيت، هيچ گاه در تاريخ ايران، به اندازه ي دوران حكومت رضا شاه نبوده است. او كوشش كرد تا لباس روحانيت را از بين برده و به كلي سازمان روحانيت را فرو بپاشد.
هست فصل حجاب در عهدش فصــل را بــي اعتبــارمي بينم*
*مهم ترين اقدام ضد ديني رضاشاه، كشف حجاب زنان بود.
جنگ سختي شود تمــام جهان* كوه و صحــرا فكــار مي بينـم
* اشاره به آغاز جنگ جهاني دوم.
كــــار و بـــار زمانــه وارونـــه قحط و هم ننگ وعار*مي بينم
پسرش چــون به تخت بنشينـــد بوالعجــــب روزگــار مي بينم
نوجوانــي به ســان ســرو بلنــد رستمــش بنـده وار مي بينــم
در امور شهــي است بي تدبيـــر ليكنــش بخت يــــار*مي بينـم
بس فرومـــايگـــان بـي حاصـل حامـــل كـار و بــار مي بينـــم
مذهب و دين ضعيـف مي يابــم مُبتــدع* افتخــــارمي بــينـم
ظلم پنهــــان، خيانــت و تزويــر بر اعاظـــم شعــــــار مي بينـم
ظلمــت ظلــم ظــالمــان ديــــار بي حــد و بي شمــار مي بينــم
ماه را رو سيـــــــــاه مي يابــــم مهــــــر را دل فكـــار مي بينــم
دولـــت مرد و زن رود به فنـــــا حال مــــردم فكـــــار مي بينــم
غــــارت و قتـــل مــردم ايــران دست خــارج به كــار مي بينــم
كهنــه رنـــدي به كـار اهرمنــي* انــدر اين روزگـــار مي بينـــــم
دور او هــم تمـــام خواهـد شـد لشكـــري را ســـوار مي بـينـم
شور و غوغــاي ديـــن شود پيدا* سر به ســــر كــارزار مي بينـم
* اشاره به وقوع انقلاب اسلامي ايران.
قصــه اي بس غريــب مي شنـوم غصــه اي در ديـــار مي بينــم
جنگ و آشـــوب و فتنه ي بسيار نام او زشـت و خـوار*مي بينـم
كم ز چل* چون كه پادشاهي كرد سلطـــه اش تار و مار مي بينـم
غم مخورزانكه من دراين تشويش خرمــــيّ وصــل يار مي بينــم
بعد از او شـــاهي از ميــان بــرود عالمـــــي چون نگــار مي بينـم
سيـــدي را ز نســـل آل رســـول نــــام او، بـرقـرار*مي بينـــم
* اولاً سيادت امام خميني (ره) را تصريح مي كند، ثانياً نام او را نيز تعيين مي نمايد زيرا عدد واژه ي « برقرار» به حروف ابجد، ۷۱۰ و عدد واژه ي «خميني» نيز ۷۱۰ مي باشد.
پيشــــــــــواي تمـــام دانــايـــي رهبــــــري با وقـــــار مي بينم
متصــف بر صفــات سلطانيســت ليـــك درويــش وار مي بينـم
رهنمــــا و امـــام هفت اقليــم نــــام او را شعــار مي بينـــم
همچــو مولا جلال الــدين مولا شمس تبريــــز وار مي بـينـــم
بندگــــــان جناب حضـــرت او* سر بســــر تاجــــدار مي بينـم
گوهر شب چــراغ بهر كمــــال آن دُرِ شـــاهــــوار مي بينــــم
هركجا رو نهـــد به فضـــل الاه دشمنـــش خاكسـارمي بينــم*
بــا كرامــــات و جامـــع آداب آصــــف* روزگـــــار مي بينـم
* منظور از آصف در اين بيت مقام معظم رهبري هستند كه ايشان را به جناب آصف ابن برخيا يار دانشمند و حكيم حضرت سليمان عليه السلام تشبيه كردهاست.
تا چهل سال اي برادر من دوره ي شهريــــــار مي بينــم*
* معلوم نيست منظور چهل سال بعد از امام خميني است يا چهل سال بعد از انقلاب اسلامي.
بعدازآن خود امام خواهد بود كه جهــان را مدار مي بينـــــم
صورت و سيرتـش چو پيغمبــر علم و حلمش شعار مي بينـم
قـــــائم شــرع آل پيغمبــــــــر به جهان آشكـــــــار مي بينم
ميم وحا، ميم ودال مي خوانند نـام آن نامــــــدار مي بينـم
از كمربنــد آن سپهـر وقـــار تيغ چون ذوالفقـار مي بينم
جنگ سختــي شود تمام جهـان* كوه و صحــرا فكــار مي بينـم
مردمـــان جهــان ز انس و پري همــــه را در فــــرار مي بينــم
مر مسيـــــح از سمـا فـرود آيـد گــــوردجــــال زار*مي بينـــم
آل سفيـــــان* تمام كشتــه شوند با هـــزاران ســــوار مي بينـم
مهــــدي وقت و عيســـي دوران هر دو را شهســـــوار مي بينــم
ديـن و دنيــا از او شـــود معمور خلق از او، بخت يـــار مي بينم
مسكنش شهر كوفه خواهد بـود دولتـــــــش پايــــدار مي بينم
هفــــت باشـــد وزير سلطانـــم همـــــه را كامكـــار مي بينــم
زينـــت شـــرع و رونــق اسلام محكـــــم و استــــوار مي بينم
عاصيـــــان از امـــام معصومــم خجـــل و شرمســـار مي بينـــم
گرگ با ميــش، شيـــر با آهـــو در چـــــرا، برقـــرار مي بينــم*
* كنايه از گسترش عدل و امنيت و رفاه بر جغرافياي زمين، تحت حكومت واحد جهاني حضرت حجت روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء.
نه درودي به خـــود همي گويم بلكـــه از ســـرّ يار مي گويـــم
نعمــت الله نشستــــه در كنجــي همــــه را در كنـــــار مي بينم.
پرداخت وام تا 10 ميليون تومان با يك ضامن (پايگاه اطلاع رساني دولت)
ميگم بجاي اينكه اين خبر رو هر چند ماه يكبار به مردم بديد، يه بار هم يه نسخه از اون رو براي بانكها بفرستيد!
زيباكلام: اصلاحطلبان عارف را رها كنند، حول قاليباف وحدت كنند(شما)
اتفاقا تو سامانه وحدت براي اصلاح طلبها هم جا هست!
احمد ناطق نوري: رئيس فدراسيون بوكس هستم و پس از پايان نمايندگي اولين كاري كه ميكنم، به المپيك لندن ميروم تا كمي استراحت كنم.( فارس)
از اينكه اين شيوه استراحت رو در صدر اولويت هاتون قرار داديد منونيم!
تخلفات گسترده در بازار دستمال كاغذي(ايسنا)
نمي ذارن آدم با خيال راحت فين كنه!
من بچه داري مي كردم گروه آريا جعل امضا(مهر)
بالاخره يكي بايد اوني رو كه زاييده بودند بزرگ مي كرد ديگه!
مهرداد لاهوتي: حدود 50 نفر از از اعضاي كمسيون عمران و فراكسيون مديريت شهري مجلس هشتم در هشت بهشت با قاليباف ديدار و گفتوگو ميكنند.( فارس)
نميدونم چرا اينجور مواقع مجلس در راس امور نيست كه نماينده ها ميرن به ديدار شهردار يه شهر... والا!
بانك ملي از خاوري شكايت نميكند!( تهران امروز)
احسنت... اگر اقتصاد رو باختيم لااقل داريم اخلاق رو مي بريم!
قاليباف: جبهه نرفتهها ميراث خواران جنگ شده اند(فردا)
بريد كنار كه برخي جبهه رفته ها از راه مي رسند!
معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان گيلان: دستگيري رييس يكي از شعبات بانكي در تهران به اتهام اختلاس 120 ميليارد ريالي(ايسنا)
آقا ولش كنيد بره دنبال بازيش... همش 12 مييليارد تومان؟!
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام: در شرايط كنوني به دليل بروز مشكلات، من سنگ صبور قشرهاي مختلف كشور هستم.( فارس)
اين قشرهاي مختلف رو خوب اومدي!
اسدالله عسگر اولادي: من آدم ثروتمندي به آن معنا نيستم، خودم را ثروتمند نشان ميدهم! يعني سعي ميكنم صورتم را با سيلي سرخ نگه دارم(جوان)
آقا نزن...نزن... يكي دست ايشون رو بگيره صورتش كبود شد!
مرد 83 ساله ابركوهي صاحب فرزند شد(مهر)
دود از كنده بلند ميشه ها!
بانك مسكن با امنيت شبكه سايبري بانكداري كشور بازي ميكند(تريبون مشتضعفين)
بازيش تحت وبه؟!!
تبليغ فيسبوك، آموزش نحوه پيداكردن شوهر و غيره در يك كنگره دانشجويي!( خبرنامه دانشجويان ايران)
اون «و غيره»اش رو به صورت تكدرس جايي تدريس نمي كنند؟!
شوخي شهيد مطهري با علي لاريجاني(فارس)
اتفاقا اينجور شوخي ها خوبه... نه دست كسي به آدم ميرسه نه بگير و ببندي هست... هعي!
يحيي آل اسحاق: از كارم راضي ام، رييس جمهور نمي شوم(ايسنا)
حالا كارت چي هست بلا؟!
به نقل رجا نيوز
وزارت بهداشت وجود وايتكس در شير را تكذيب كرد(باشگاه خبرنگاران)
آره... اتفاقا وايتكس براي پوست هم ضرر داره، ريكا بريزن توش بهتره
معاون اجرايي رئيس مجلس از دستور لاريجاني براي آرامش فضاي روحي و رواني منتخبين مجلس نهم خبر داد.(فارس)
و بعد از اين دستور بود كه فضاي روحي رواني منتخبين مجلس نهم آرامش پيدا كرد. ممنون.
آغاز بررسي بودجه در صحن علني مجلس(جرايد)
حالا چه عجله اي بود بابا... هنوز ده ماه تا پايان سال مونده، يه دو هفته تعطيل كنيد نماينده ها برن استراحت كنند.خيلي حقوق مادام العمر مي ديد، اينجور هم كار مي كشيد!؟
كشف يك بمب جاسازي شده در لباس زير(صراط)
اين يعني آدم براي آرمانش از همه چيزش مايه بذاره!
رويانيان: هواداران منتظر ناگفتههايم باشند(فارس)
هواداران: رويانيان افشا كن... بعدش يه كم حيا كن!
معاون تضمين كيفيت پارس خودرو گفت : نبايد پرايد 8 ميليون توماني را با تياناي 85 ميليون توماني مقايسه كرد ولي از نظر تست كرش، يك و نيم ستاره از زانتيا هم بالاتر است.(فارس)
صحيح است. من ميگم بايد پرايد رو با از اين طوقه ها كه بچه ها با چوب تو كوچه مي چرخونند مقايسه كنيم. اينجوري مزيت هاي پرايد به چشم مياد: پرايد بوق داره، اون نداره، پرايد شيشه اش بالا و پايين ميره، اون اصلا شيشه نداره...
رئيس اتحاديه كشوري بنكداران مواد غذايي از ابلاغ كاهش ده درصدي قيمت حبوبات از امروز خبر داد.(واحد مركزي خبرابلاغ)
بعد از افزايش چند درصدي؟!
وزير مسكن و شهرسازي: وام 75 ميليون توماني مسكن خبرنگاران تصويب شد(فارس)
جون مادرتون دست از سر خبرنگار جماعت برداريد... ما هنوز دنبال همون هديه رييس جمهور هستيم!
پاسخ به يك سوال مهم: چرا ساكوزي راي نياورد؟(خبرنامه دانشجويان ايران)
يك جواب ساده: اصولا وقتي مردم به يكي راي ندهند راي نمي آورد ديگر.
آمار بازديدكنندگان نمايشگاه كتاب از 5 ميليون گذشت
انشاءالله آمار سرانه مطالعه هم از هفت دقيقه مي گذرد!
درصورت اعلام اشتباه "انصراف از دريافت يارانه" به بانك مراجعه كنيد(ايسنا)
در صورت اعلام اجباري "انصراف از دريافت يارانه" به كجا مراجعه كنيم؟!
جهرمي: احمدينژاد ميترسد دست اطرافيانش رو شود!(پنجره)
ولي معلومه كه شما خيال خيلي راحته! چون با وجود صدور قرار مجرميت درصد فراواني مصاحبههات خيلي بالا رفته!
احمدي مقدم: دستوري براي برخورد با قليانها داده نشده است(ايسنا)
آفرين سردار... اينجوري براي همه بهتره!
دادستان كل كشور: عدهاي در اوضاع گراني سوء استفاده ميكنند(ايسنا)
چه عده بدي! بي تربيت ها... مگه پسر خوب از گراني سوءاستفاده ميكنه... بريد حسن استفاده كنيد، ناخن هاتون رو هم بگيريد!
كاظم جلالي: مواضع باهنر شخصي است و ربطي به فراكسيون رهروان ولايت ندارد( خبرآنلاين)
بعد فراكسيون رهروان ولايت احتمالا ربطي به آقاي لاريجاني و انتخاب رييس مجلس دارد يا خير؟
برادر زن جاسبي از دانشگاه آزاد رفت(آنا)
صحيح ترش اين است كه بگوييم: «دانشگاه آزاد از برادر زن جاسبي رفت». بالاخره بايد احترام پيش كسوتي رو داشته باشيم ديگه!
احمدينژاد: قديميها خيلي بهتر جمعيت را زياد ميكردند(فارس)
قديمي ها خيلي كارهاي ديگر هم مي كردند حالا لازم است شما همه اش را پشت ميكروفن بفرماييد. لااقل بگوييد در محل سخنراني هاي شما بزنند: +16!
عضو كميسيون مبارزه با فساد اقتصادي: منتظر تخلفات بزرگ بانكي ديگر هم هستيم!(پنجره)
ببين اين مه آفريد خسروي چطور پرروتون كرده... آقا مگه به اين سادگي هاست؟ حداقل يكي دوسال طول ميكشه... انتظاراتي داريد ها!
علي لاريجاني: مجلس از شكايتش از بهروز مرادي گذشت كرده است(فارس)
اِ... چرا؟ چه معني داره يكي از دولتي ها بياد تو مجلس و در برابر كتك نماينده ها مقاومت كنه؟ بي ادب!
انتقاد از افرادي كه در جبهه متحد سهميه داشته و اكنون فراكسيون مستقل ايجاد كرده اند(كيهان)
آقا از اين حرفها نزنيد... چرا وحدت شكني ميكنيد... به چه حقيه به جبهه متحد چپ نگاه مي كنيد؟!
وزير نفت: قيمت بنزين حتماً گران ميشود(فارس)
خدا رو شكر، خيالم راحت شد.
هوالرفيق
گر مخير بكنندم به قيامت كه چه خواهي؟ دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
رسول اكرم (ص) فرمود : پس از ايمان به خداوند سرآمد تمام اعمال عاقلانه ،بشر دوستي و نيكي به همه ي مردم است خواه خوب و درستكار باشند يا فاسق و گناهكار. منبع : مستدرك 2 ،ص67
در اينجا به خاطر اهميت موضوع رفاقت براي خودم علاقه مندشدم مقداري در مورد انواع دوستي بنويسم شايد به درد كسي بخورد :
رفاقت داراي چند نوع است
1- منفعت طلبي به اسم رفاقت :
مثل كار كشيدن ، استفاده از پول يا جايگاه فرد و يا هر امتياز گيري ديگر بدون علاقه داشتن به فرد به شكلي كه اگر اون فرد از جايگاهي كه داره دور بشه و يا مال يا زيبايي كه داشته از دست بده ديگه رابطه اي بين اون دو نخواهد بود اين در واقعيت منفعت طلبي در لباس رفاقت است كه اين از نازلترين نوع رفاقت هست كه الان زياد هم شده.
2- رفاقت ظاهري بر اساس كار مشترك:
رفاقت بر اساس كار مشترك كه بدون خواست خودشون و گاها با خواست قبلي در محيطي جمع ميشوند مثل افرادي كه جمع ميشوند كه يك خانه بسازند يا مثلا افرادي كه در يك پادگان اورده شده اند مثل سربازي و بعد از اون اكثرا همديگر رو نخواهند ديد و رابطه احساسي بين اونها نيست ولي بر اساس كار مشترك يا منافع مشترك كنار هم جمع شده اند شايد با هم بگويند و بخنندند و بحث كنند ولي بر اساس انتخاب خودشون گرد هم جمع نشدهاند واين اين نوع دوستي خيلي زود از بين خواهد رفت مثلا بعد از اتمام سربازي و خانه سازي حتي امكان فردي در محل كار 30 سال همنشين فردي باشد ولي اگر سوال كني ان فرد دوست توست يا نه جواب منفي دهد و ميشود گفت اين شبه رفاقت است تا رفاقت واقعي.
3- رفاقت بخاطر نياز دوستي ، بدون كار مشخص:
در اين نوع دوستي هدف اول رفاقت است خوش بودن كنار هم گپ زدن راحت بودن با يك انسان درد دل كردن و...طبعا در اين نوع رفاقت كارهاي زيادي امكان دارد انجام شود ولي هدف اصلي دوستي است و اگر قرار باشد كار هاي روزمره صدمه به رفاقت بزند سعي ميكنند تركش كنند مگر كاري مهمتر از رفاقت مانند زندگي شخصي مانند زن پدر و... در غير اين صورت خود رفاقت موضوعيت دارد ورفقا كنار هم بودن را مورد توجه قرار ميدند البته امكان ازبين رفتن اينگونه رفاقتها زياد است (مثلا پيدا شدن دوست هاي جديد و يا نقل مكان يكي از انهاو...) واين هم نوعي از رفاقت است.
4- رفاقت به خاطر شناخت دوست و اينكه شايسته دوستي است و بعد از آزمودن:
اين نوع رفاقت جزو بالاترين هاي رفاقت است و در اثر شناخت دوست و آزمودن در سختي ها ودر آساني ها بدست مي آيد و همچنين دو دوست با يك جهان بيني به اين دوستي ميرسند كه در روايات تاكيد زيادي شده كه با اين نوع دوستان معاشرت كنيد كه هم در سختي و هم در شادي دوست تو هستند كساني كه نه به مال و نه به فقر تو كار دارند تورا به خاطر خودت ميخواهند وچشم داشتي به هيچ چيز تو ندارند وخير خواه تو اند سستي در دوستشان را گوشزد ميكنند از ديدن نقاط مثبت دوست خود خوشحال ميشوند:
قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَيْهِ السَّلام :القَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ قَرُبُ نَسَبُهُ.
و فرمود : بهترين دوست نزديك به انسان، آن كسى است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خويشاوندي نزديكى هم نداشته باشد. و بيگانه ترين افراد كسى است كه از محبّت و دلسوزى بيگانه باشد گرچه از نزديك ترين خويشاوندان باشد.
تحف العقول: ص 234، س 3، بحارالأنوار: ج 75، ص 106، ح 4.
امام صادق (ع) فرموده است :دوستي و رفاقت حدودي دارد ، كسيكه واجد تمام آن حدود نيست اساساً دوست نيست. اوّل آن كه ظاهر و باطن رفيقت نسبت به تو يكسان باشد ، دوّم آن كه زيبائي و آبروي تو را جمال خود بيند و نازيبائي تو را نازيبائي خود بداند ، سوم دست يافتن به مال يا رسيدن به مقام ، روش دوستانه ي او را نسبت به تو تغيير ندهد ، چهارم در زمينه ي رفاقت از آنچه و هر چه در اختيار دارد نسبت به تو مضايقه ننمايد ، پنجم تو را در مواقع آلام و مصائب ترك نگويد. امالي صدوق ،ص397
5- دوست عاشق:
اين نوع دوستي در بالاترين نوع دوستي است كه در انسانها امكان ظهور و بروز كمتري دارد كه انسان عاشق فقط به معشوق عشق ميورزد ودر همه حال خير خواه معشوق است در مواردي نفر مقابل احساس نميكند كه دوستش عاشق اوست :در ارشاد القلوب است كه خداوند به موسي (ع)مي فرمايد: عبدي أنا و حقي لك محب فبحقي عليك كن لي محبا خداوند مي فرمايد: بنده من به حقي كه تو بر گردن من داري من تو را دوست مي دارم پس به حقي كه من بر تو دارم تو نيز مرا دوست بدار. خداوند به بنده هايش ابراز محبت مي كند . اين حديث براي اهلش بسيار عظيم است.
در حديث قدسي ديگري آمده است كه خداوند مي فرمايد: اگر بنده هايي كه به من پشت مي كنند بدانند كه چقدر به آنان اشتياق دارم از شوق خواهند مرد.
3. حتي فرعون: فرعون لحظات آخر هر چقدر به موسي استغاثه كرد موسي جواب نداد. خداوند به موسي فرمود :
موسي تو به فرعون جواب ندادي چون او را خلق نكردي اگر او به من استغاثه مي كرد دستش را مي گرفتم و به فريادش مي رسيدم.
اين عشق به راحتي قابل پيدا شدن نيست ودر موارد انساني گاها يكطرفه است مگر در موارد خاص.
اما در مورد معصومين و در نهايت خدا به شكل اتم و اكمل ديده ميشود مثلا به عشق مادر به فرزند نگاه كنيد مادر حاظر است جان خود را براي نجاد بچه اش بدهد و بچه او ممكن است اين عشق مادر را هيچوقت نفهمد حتي اگر فرزند او ناخلف هم باشد باز خير خواه اوست و براي سعادتمندي او تلاش ميكند و راضي نيست خار به پاي فرزندش برود.
يك نفر به محضر پيامبر اكرم (ص) رسيد. بقچه ايي همراهش بود آن را باز كرد. ديدند يك پرنده و چند جوجه داخل آن است. گفت يا رسول الله، من از راه دور به ديدن شماآمدم. در بيابان به يك بوته رسيدم. ديدم كنارآن چند جوجه است. آنها راگرفتم و داخل بقچه كردم. روي سرم گذاشتم تا براي شما هديه بياورم. ديدم هرجا مي روم، مادرشان به دنبال من مي آيد. نمي تواند از جوجه هايش دل بكند. بقچه را پهن كردم تا بيايد اين جوجه ها را ببرد يا اينكه خودش را هم بگيرم. وقتي بقچه را بازكردم ديدم مادر جوجه ها به ميان آنها آمد. شخص گفت: يارسول الله مادر اين جوجه ها با اينكه مي دانست اسير مي شود، آمد نشست و فرار نكرد من هم او را گرفتم وخدمت شما آوردم. پيغمبر اكرم(ص) از اين صحنه خيلي منقلب شد و فرمودند: اين پرنده چقدر جوجه هايش را دوست دارد! حضرت فرمودند: مهر و محبت خداوند متعال به بندگان و مخلوقاتش هزار مرتبه از اين پرنده به جوجه هايش بيشتر است.
اين محبتي كه درعالم هست تنزلي از محبت عالم والاست لكل حق حقيقه هرحقي دراين عالم حقيقتي در عالم بالا دارد. محبت بقدري مهم است كه فرمودند: اگر بين مأمومين و امام جماعت محبت نباشد نمازشان از سقف بالاتر نمي رود.
در مورد معصومين در حد بالاي محبت و عشق يافت ميشود بطوري كه مثلا امام حسين حتي در زمان شهادت هم قصد راهنمايي قاتل خود را داشت ، اما در مورد خداوند اين محبت به نقطه نهايي ميرسد.
نكته : همه ي اين مودت ها از ذات خداوند نشات ميگيرد و سرچشمه ي تمام دوستي هاي پاك از خداوند است كه در بر خي انسانها بيشتر و در برخي انسانها كمتر است برخي از اين رفاقتها ي سطوح نازل در مومن و منافق امكان شكل گيري دارد اما مثلما دوستي پايدار در انواع بالا و بدون طمع است كه شكلي الهي ميگيرد و داراي اجر و ثواب است و حتي بعد از مرگ نيز ادامه دارد.
*شايد براي كسي سوال پيش بياد كه خداييي كه اينهمه محبت دارد حتي بيشتر از مادر ها چرا بندگان خود را عذاب ميكند؟
جواب اين است كه اولا خداوند كسي را عذاب نميكند خود انسانها هستند كه خودشان را عذاب ميكنند دوما فرق مادر با خداوند اين است خداوند همانگونه كه رحيم و رحمن است عادل هم هست پس حقي كه از بنده اي ضايع شده را بايد استرداد كند به همين دليل جهنم را ايجاد كرد كه ظالمان به حق مردم در ان معذب شوند نه بندگان خداپرست
يا كساني كه به كسي ظلمي نكردند و در نهايت مطمئنا خدا در ان دنيا مهربانتر از اينجاست....
پايان
بسمه تعالي
در آستانه اتخابات مجلس نهم اين سوال مطرح شد وحدت اصالت دارد يا حق؟
اين سوال به اين دليل مطرح شد كه عدهاي اصولگرا به دنبال وحدت بودند كه با وجود اين وحدت نمايندگان زيادي با سليقه و رويكرد هاي متناقضي در اين دايره وحدت جاي ميگرفتند.
اگر به موضوع وحدت با رويكرد عقلي برخورد كنيم ميبينيم وحدت به معناي واقعي كلمه و در هر صورت امكان پذير نيست به عنوان مثال وحدت ايران و امريكا وحدت مسلمان با كافرو...
بصورت كلي وحدت موقعي شكل ميگيرد كه حول يك موضوع مشخص انجام گيرد مانند :
(حق) و يا بر اساس منافع كشور و يا منافع مشترك اما هر وحدتي كه بر مبناي موضوع ثابت و ماندگار مانند حق صورت نگيرد شكننده است مانند وحدتي كه بين شوروي سابق و برزيل ومتفقين صورت گرفت و وحدتي كه بين كشورهاي آلمان ژاپن و ايتاليا در جنگ جهاني دوم صورت گرفت كه بعد از جنگ وحدت اين كشور ها دگرگون شد.
هر وحدتي كه بر حول موضوع خاص مانند منافع مشترك انجام ميگيرد به همين صورت است زيرا اين منافع مقطعي و عمر مفيدش حد اكثر چند سال است مانند وحدت ليبي قذافي با غرب كه بعد از انقلاب دگرگون شدو...
اينگونه وحدت ها بعد از از بين رفتن اولويت خاص زمان خود از بين خواهد رفت.
در اسلام هم همينطور است كه اصالت با حق است و همه بايد حول محور حق وحدت كنند مانند: ولايت
قرآن كريم ميفرمايد: وعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا اين گونه نيست كه خداوند بفرمايد فقط وحدت كنيد نخير ميفرمايد وحدت كنيد اما حول حق .
پس ميتوان گفت وحدت اصالت ندارد و تنها موقعي وحدت ماندگار خواهد بود كه حول موضوعي ماندگار وحدت صورت گيرد.
در بحث انتخابات ما هم همينطور است اگر مبناي ما فقط وحدت باشد ما با هر جناحي ميتوانيم وحدت كنيم اصولگرا و اصلاح طلب و ملي مذهبي و ليبرال و...
اينگونه وحدت ها يا شكل نميگيرد و ما فكر ميكنيم كه شكل گرفته و يا به سرعت از هم ميپاشد چون نقاط مشترك كه بتواند اين مجموعه را كنار هم نگه دارد بسيار متزلزل است.
و اگر اصالت را به وحدت دهيم هر كس كه از اين وحدت دور شود حتي به دليل دور بودن اين مجموعه از حق ، متهم به وحدت شكني ميشود و اين مجموعه شبه وحدت روز به روز از حق دور و دورتر ميشوند.
اما اگر وحدت بر مبناي حق باشد اينطور نيست در اينگونه موارد وحدت ماندگار وثابت خواهد بود و تنها كساني از دايره وحدت خارج خواهند شد كه از حق دور شوند.
حال در جامعه دو گفتمان يا جبهه رايج اصولگرايي وجود دارد :
جبهه متحد اصولگرايي كه معتقد به وحدت گراييست:
رئيس ستاد انتخابات جبهه متحد اصولگرايان با بيان اينكه ما تلاشمان را براي اينكه ساكتين فتنه در ليست جبهه متحد نباشند كرديم اما زورمان بيشتر از اين نرسيد، براي بار دوم به طور تلويحي حضور بخشي از ساكتين فتنه در ليست جبهه متحد اصولگرايان را تائيد كرد.به گزارش بولتن نيوز، بحث حضور ساكتين فتنه در ليست جبهه متحد اصولگرايان از ابتداي سهم دادن به دو چهره شناخته شده در جبهه متحد اصولگرايان پيش آمد. اگر چه ابتدا برخي از اضلاع اين كميته اين اتهامات را رد مي كردند وليكن دكتر عليرضا زاكاني در اول آذرماه در گفتگو با نسيم با تائيد اين مطلب به صراحت به واژه"اغماض" در برابر ساكتين فتنه متوسل مي شود و مي گويد: از نظر ما ساكتين در فتنه و انحراف هر جفتشان محل اتهام هستند اما از آنجا كه قرار است در يك ائتلاف بزرگ شركت كنيم بايد به واسطه مصلحت بزرگتري به نام وحدت اصولگرايان، 'اغماضي' هم داشته باشيماين تنها اظهارنظر رئيس ستاد انتخابات جبهه متحد اصولگرايان نبود و زاكاني در جاي جاي سخنانش در رسانه ها بدين موضوع اشاره كرده است.
جبهه پايداري معتقد به حق گرايي:
حجت الاسلام پناهيان : سالها رقابتهاي انتخاباتي بين گروههايي بوده است كه در طول هم با نظام در ارتباط بوده اند و يكي به اصل نظام نزديك و ديگري از آن دور بوده است. اين صف بندي انتخابات را نه پرشور كه پرتنش مي كرده است و موجب مي شده تا انتخابات به مرز انقلابي و ضد انقلابي بودن برسد.
تا كي از ترس ضد انقلاب به غير انقلابيها رأي بدهيم
جانشين قرارگاه عمار گفت: بايد اين سنت را شكست چرا كه در اين فضا خيلي مصلحت ها به ما تحميل مي شود. تا كي بايد رقابت بين كساني باشد كه يكي به انقلاب نزديك و ديگري به ضد انقلاب نزديك است؟ تا كي بايد انتخابات طوري باشد كه اگر به فلان گروه رأي ندهيم كار دست ضد انقلاب بيفتد؟ تا كي بايد براي اينكه امور در دست ضد انقلاب قرار نگيرد، به كساني راي بدهيم كه خيلي هم انقلابي نيستند؟ بعضي ها دوست دارند كه در نظام جمهوري اسلامي كه يكي از ابرقدرتهاي جهان شده است، هميشه رقابت بين انقلابي و ضد انقلاب باشد اما امروز شرايطي پيش آمده است كه مي توان فضاي رقابت را تغيير داد.
پناهيان در تبيين عوامل اين آمادگي گفت: دو دليل وجود دارد كه امروز مي توان رقابت را بين افرادي ايجاد كرد كه در عرض هم با نظام ارتباط دارند. يكي اينكه پس از فتنه 88 سران اصلاحات بي لياقتي خود را براي حضور در امور نظام نشان دادند و ديگر اينكه با اتفاقاتي كه در جهان افتاده است، مانند بيداري اسلامي و حتي بيداري جهاني، امروز ديگر تئوري هايي كه از جريان اصلاحات پشتيباني ميكرد، فروپاشيده است و كساني كه دم از جامعه مدني ميزدند امروز شرمنده هستند.
اين ديدگاه من بود
رهگذر
احسان محمودپور
يك. شرقي يا غربي، مسئله اين نيست!
در ميان انبوه كلماتي كه دفتر واژههاي زندگي ما را پر كردهاند، هميشه واژههايي وجود دارد كه تعريف و توضيحشان مجالي بيشتر از يك جمله ميطلبد. هر واژه البته با خود معنايي را حمل ميكند كه فهم اين معنا جز با شناخت خاستگاه آن ممكن نيست. واژهها باهم فرق دارند. مثل آدمها كه باهم فرق دارند. تو گويي معني بعضي واژهها در ارتباط با آدمها معلوم ميشود؛ يعني خاستگاه اين واژهها وجود آدمها است و تو عالم و آدم را هرگونه شناخته باشي، واژهها را همانطور معني ميكني.
فرهنگ لغت را كه ببيني «شرق» و «غرب» را احتمالاً اينگونه معني كرده كه يك معناي جغرافيايي و يك معناي سياسي دارد. معني جغرافيايي شرق و غرب البته معلوم است؛ و معني سياسياش كه طي سالهاي جنگ سرد، «غرب» عبارت بود از اردوگاه كشورهاي ليبرالسرمايهداري و «شرق» عبارت بود از بلوك كشورهاي سوسياليستي… و اين تمام ماجرا نيست.
معني شرق و غرب را البته كه در نگاهي ديگر بايد درك كرد. در اين نگاه ديگر شرق و غرب، نه فقط دو واژه كه دو ساحت وجودي متفاوت است. از اين منظر، غربي يا شرقي بودن، مستلزم زندگي در مغرب يا مشرق جغرافيايي نيست؛ كه شرق و غرب، مكانت آدمي است و نه مكان او. چه بسا ساكنان مشرق جغرافيايي، كه روح غربي در كالبدشان جاري است و چه بسا ساكنان مغرب كه در آرزوي اشراقي الهي ميسوزند و آب ميشوند، تا شايد از ميان جوي موليان فطرت خويش به بخاراي شرق الهي راه يابند.
در اين نگاه، شرق، مطلع ظهور حقمداري است. عالمِ سرسپردگي به ساحت وحي و «وطن» خدامحوران و دينداران است. غرب اما عالم تاريكِ بينيازدانستن خود از باطن توحيدي عالم است و در مغرب وجودي آدم، خورشيد خدامحوري غروب ميكند.
دو. شرق و غرب و آدمهاياش
در شرق يا همان عالم ديني، همهي مراتب زندگي در نسبتي منظم و منسجم با حقيقت عالم به سرميبرند. تمامي امور از عاديترين مسائل روزمره تا عاليترين شئون مناسبات اجتماعي، در پيوند با سرشت مقدس عالم معنا مييابند؛ و بدون اين ارتباط، رنگ ميبازند و هيچ ميشوند. اما در عالم غرب عكس اين قضيه برقرار است. ذات عالم غرب، قائم به انكار همين رابطه است. در عالم غرب همه چيز رنگ تعيّن دارد. هر چه كه محسوس است حقيقت است و اساساً غيب، يا انكار ميشود و يا در سازماندهي زندگي انساني ناديده گرفته ميشود. البته نه اينكه در عالم ديني، محسوسات و نعمات عالم نفي شود، بلكه تمامي اينها، شعاعي از حقيقتي غيرمادي و وسيلهاي براي رسيدن به او هستند. به همين دليل است كه اهالي عالم ديني، بامعناترين لذتها را از نعمتها ميبرند.
هر عالم البته رنگ و بويي دارد كه اهلش آن را ميشناسند. آنكه در عالم ديني سير ميكند، سير در «بندگي حق» دارد و اين بندگي او را بر تخت فرمانروايي عالم مينشاند و از آنجاكه «بندگي»، مسير رسيدن به جانشيني خداوند در زمين است، عالم و آدم به فرمان خدا در خدمت بندگان او هستند. بندگان نيز از تمام اختياراتشان براي پيشرفت در بندگي و نزديكيِ هرچه بيشتر به او بهره ميگيرند. اين عالم لحظه به لحظه نو ميشود. چرا كه حقيقت عالم، منشأ بيپايان جلوههاي قدسي است. عالم ديني، خليفهالله تربيت ميكند.
اما آنكه در عالم غرب سير ميكند از عبوديت رويگردان است. عالم غرب، مثل انسان مدرن به بار ميآورد. موجودي كه سير در انانيت دارد. خود را خداي عالم ميداند و تمام عالم و آدم را در خدمت خود (آن هم خودِ ناسوتياش) ميخواهد، بدون اينكه خويشتن را متصل به حقيقتي غيرمادي بداند؛ كه اساساً براي او غيرماده وجود ندارد. غربي همواره براي خود حقّ هر كاري را محفوظ ميداند. او حتي سراغ دين هم كه ميآيد، ميخواهد آن را در ذيل نفسانيت خود از حقيقت قدسياش خالي ساخته و به امري روزمره و عرفي تبديل كند. و ثمرهي اين همه، وضعيتي است كه امروز گريبان اهل غرب را گرفته است. «از خود بيگانگي» ثمرهي رويگرداني از عالم غيب بوده؛ «بيوطني» و زندگي كوليوار، تمام رهاورد عالم غرب است.
سه. جبههها شفافتر ميشود.
پسرِ «اليور استون» مسلمان شد. «شان استون» كه حالا خود را در منظومهي بندگي، «علي» ميخواهد، نمايندهي همان اشراقيهاي غرب جغرافيايي است كه جوي موليان فطرت خويش را گرفته و آمده تا به بخاراي «جمهوري اسلام» رسيده است. حالا هي بنشينيم و ناله سر دهيم كه چرا آن دخترك ايرانيِ به فرنگ رفته، فلان شده و بهمان…
خيلي ساده است اين داستان. چه فرقي ميكند كي در كجا باشد؟ غربي، غربي است حتي اگر در ايران زندگي كند و شرقي، شرقي است حتي اگر در قلب شهر شيطانباشد.
زمان دارد به آخر خود نزديك ميشود و ناريخ دارد به فرجام مقدّرش ميرسد. جبههي حق و باطل در حال شفافشدن است و اصلاً نبايد از اين بابت نگران بود. فقط بايد مراقب خود و جامعهيمان باشيم چنان كه «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر».
چهار. زمان بيداري امّت اسلام است امروز.
آنكه در وطن خود نيست «مسافر» است و مسافري كه به سوي وطن خويش حركت ميكند «مهاجر». مسافر تا مهاجر نشود وطن را در نمييابد و مهاجر يا خودش بهتنهايي قصد وطن ميكند يا با هموطنان ديگرش (كه آنان هم دور از وطن افتادهاند) آهنگ هجرت ميكند. و چقدر سهل ميشود گردنههاي راه، وقتي همراهاني چنين باشند.
آنكه شرقي است «وطن» خويش را به خوبي ميشناسد. ميهن او اسلام است و تو خوب ميداني كه جغرافيا و مرز هم نميشناسد. ميهن او شرق و غرب جغرافيايي عالم است اگر مكانت وجودياش توحيدي شود. اهل اسلام در سرتاسر عالم، يكديگر را خوب ميشناسند و خوب مييابند و همراه ميشوند و آهنگ وطن ميكنند. و اين است رستاخيز جهاني عبادالله. آرمانشهرِ عباد، جامعهاي است كه در آن «لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»(+). راستي زيبا نيست «مهاجرت جمعيِ» مردماني در هيئت «انقلاب اسلامي» به سوي وطن اصليشان؟
عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي با بيان اين مطلب كه امروز دو مذهب خداپرستي و پول پرستي در ميان انسان ها رواج يافته است،گفت: جامعه پول پرست مسير سقوط را طي مي كند حتي اگر برچسب مذهبي داشته باشد.