مهدي خانعليزاده
سلام نادرجان؛ سلام سيمين خانم
راستش را بخواهيد قرار نبود براي شما نامه بنويسم. ميخواستم براي اصغرآقا بنويسم و با او حكايت دل بگويم اما ديدم كه نه، سرنوشت ترمه براي من مهمتر از خندههاي زهرآگين آنجلينا است. به هر حال ترمه چه با مادرش برود و چه با پدرش بماند، يك ايراني است و اين برچسب تا آخر عمر با او خواهد بود. پس نميتوانيم نسبت به سرنوشت او به عنوان يك ايراني در هر جاي دنيا بي تفاوت باشيم.
اما نادرجان، سيمين خانم، ديديد اصغر آقا درباره مردمش -كه ترمه شما هم جزو آنها است- چه گفت؟ آن زماني كه با ظرافت و آرامش در كنار خواننده 55 ساله قرار گرفت و با انگليسي نه چندان روان از مردمش سخن گفت. از مردمي كه عاشق صلح هستند و دوستدار محبت. نه، اشتباه نكنيد. اين حرفهاي دايي اصغر عين واقعيت است. ايرانيان در تاريخ كهن خود به صلح، عشق و مهماندوستي شهره بودهاند. در تاريخ 100 ساله اخير هم ايران هيچگاه آغازكننده هيچ جنگي نبوده و اگر رخدادي بوده، سربازان وطن تنها براي دفاع از كيان ناموس به ميدان نبرد رفتهاند ولاغير. اما...
اما شما را به جان ترمه عزيزتر از جانتان قسم ميدهم، كسي كه بايد به دنبال اثبات صلحدوستي خود باشد، ايران است يا كشوري كه جايزه طلايياش را تقديم دايي اصغر كرد؟ ما هواپيماي مسافربري آمريكا با حدود 260 سرنشين از شهروندان عادي را با موشك مورد هدف قرار داديم يا اين ناو وينسنس بود كه مردم ايران – همان مردمي كه فرهادي خواست از آنها سخن بگويد و ترمه شما هم جزو آنهاست – را با خونسردي هر چه تمامتر قرباني كرد؟ ما دانشمندان آمريكا را در خيابانهاي نيويورك و واشنگتن دي سي ترور ميكنيم يا اين سازمان اطلاعات مركزي آمريكا است كه خيابانهاي تهران را به خون عليمحمديها و شهرياريها مزين كرده؟ ما فيلم 300 ساختيم و مردم ايران – همانهايي كه فرهادي ميخواست از آنها سخن بگويد و ترمه هم جزو آنهاست – را افرادي وحشي، خونخوار و بيرحم نشان داديم يا اين هاليوود است كه هر جا نام ايران و ايراني را بر زبان آورده، يك لقب تروريست و وحشي هم به آن اضافه ميكند؟ چه كسي كل حيثيت و ظرفيتش را پشت صدام آورد تا رؤياي "سه روز تا تهرانش"؛ حالا سه روز هم نشده، لااقل در هشت سال تعبير شود.
نادر جان، سيمين خانم
باور كنيد و اين را به گوش دايي اصغر هم برسانيد كه در صفحه شطرنج صلح، اگر قرار بر ابراز برائت و اعلام مرزبندي باشد، اين ما نيستيم كه در جايگاه اتهام قرار داريم. اين ايران عزيز ما و ترمه دوست داشتني شما نيست كه بايد اعتمادسازي كند و در برابر آنجلينا جولي و شوهرش زانو بزند و دستانش را به نشانه اقرار بالا ببرد كه به خداوندي خدا ما قصد جنگ نداريم و طرفدار صلح هستيم. مگر يادتان رفته همين چند ماه پيش تروريستها به خاك پاك ايران ما هجوم آوردند و جوانان اين مملكت – همان مردمي كه فرهادي خواست از آنها سخن بگويد و ترمه شما هم جزو آنهاست – به دفاع پرداختند و خون سرخشان را فداي آرامش و امنيت كشور كردند؟ تروريستها را چه كساني پشتيباني كرد؟ دست پژاك و منافقين و تندر و كومله در دستان كدام رئيسجمهور به گرمي فشرده ميشود؟ شك داريد كه اگر سرخي خون اين مردم نبود، دايي اصغر در خواب هم رنگ طلايي جايزه گلدن گلوب را نميديديد؟ دست آنهايي كه حرمت عاشوراي اين مردم را هم نگه نداشتند در دست كيست و چه كساني را بر تسلط بر اين خاك اميدوار ميكردند؟
كاش دايي اصغر وقتي پشت ميكروفون رفت و جايزهاش را گرفت، از صلح ميگفت، نه از برده بودن در پوشش صلحدوستي. تعارف كه نداريم؛ وقتي جايزه صلح نوبل را به رئيسجمهور كشوري ميدهند كه در زمان دريافت جايزه دو جنگ رسمي و تمام عيار در جهان بر پا كرده، بايد هم از "صلح" گفتن دايي اصغر خوشحال بشوند و دست بزنند و حتي اشك شوق بريزند. براي اين صلح اشك نريزند، پس براي مظلوميت كودكاني كه در فلسطين زير مركاواهاي اسرائيلي له ميشوند، اشك بريزند؟
نادر جان، سيمين خانم
ما متهمايم. من، ترمه، شما و حتي خود دايي اصغر متهمايم به جنگطلبي. به اينكه به خاطر ارزشها و آرمانهايمان ميجنگيم. اينكه حاضر نيستيم بر سر يك سفره با جنايتكاران عالم بنشينيم. اتهام ما را اما جناب فرهادي با "صلح"ي كه بر روي استيج از آن سخن گفت، تاييد كرد. رسما بر روي صندلي محاكمه نشست و در برابر قاضي – حالا گيرم قاضي اين بار به جاي رداي قضاوت، دكولته سفيد بر تن داشت؛ لاتفاوت بينهما – زانو زد و با استرسي پنهان و لرزشي محسوس در صدا تلاش كرد تا از خود رفع اتهام كند. در صورتي كه اساسا بايد زير اين ميز قضاوت زد؛ چرا كه جاي شاكي و متشاكي عوض شده است. دايي اصغر اگر قصد داشت از مردمانش سخن بگويد، بايد از ترمه ميگفت – حالا چه فرقي است ميان ترمه و فرزند 4 ساله شهيد احمدي روشن؟ - بايد از آن 260 نفري كه در ميان آسمان و زمين با موشك Made in USA "خاكستر" شدند، ميگفت اما دايي اصغر از همه گفت الا مردمان سرزمينش.
نادرجان، سيمين خانم
سرتان را درد نياورم. خلاصه اينكه دايي اصغر ظلم كرد؛ به ترمه ظلم كرد. به همه ما ظلم كرد و از همه مهمتر به مردمان ايران ظلم كرد. ظلمي كه خواسته يا ناخواسته، لبخند را بر چهره دشمنان همين مردم نشاند؛ دشمناني كه در اتاق مركزي كاخ سفيد نشستهاند و نقشه "باران موشك" بر سر مردمان ايران را ميكشند؛ مردماني كه دايي اصغر ميخواست از آنها بگويد اما نگفت...