معرفی وبلاگ
سلام گاه گاهی سفری کن به حوالی دلت شاید آنجا خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد. اینجا هوالی دله ، دل هم دغدغه های خودشو داره، عاشق میشه، مشغول سیاست میشه، مشغول اجتماعش اطرافش میشه و... آره اینجا حوالی دله (محمد محمدی)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 95015
تعداد نوشته ها : 28
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
GraphistThem273

طنز ـ محمدرضا شهبازي: آقاي ميرحسين موسوي در يكي از ديدارهاي نوروزي خود با فرزندان كتابي را براي مطالعه به آنها و مردم معرفي كرده است. ظاهرا اين كتاب روايت زندگي مردي است كه در سده شانزدهم ميلادي به مبارزه عليه انحراف كليسا بر مي‌خيزد.

در پي اعلام اين خبر تعدادي از پژوهشگران به تدوين چند كتاب جديد پرداختند تا فرزندان آقاي موسوي و هواداران جنبش سبز بتوانند با مطالعه آنها سير مطالعاتي آغاز شده را تكميل كنند. ما هم در اينجا به معرفي اين چند كتاب مي پردازيم:
 
عنوان: چگونه براي آدم زنده مجلس ختم بگيريم
نويسنده: كامبيز زنده صفت
ناشر: معاونت فرهنگي ستاد مركزي صنف مرده خواران و كشته سواران
شمارگان: 1254 عدد
 
نويسنده در اين كتاب با برشمردن اهميت برگزاري مجلس ختم، همگان را به تلاش براي هرچه بهتر برگزار شدن اين مجالس دعوت مي‌كند. فصل اول كتاب به بيان خصوصيات آدم زنده و مرده مي گذرد: «آدم زنده مي‌خورد و آدم مرده هم مي‌تواند توسط تعدادي مرده‌خور خورده شود. آدم زنده قضاي حاجت مي‌كند و آدم مرده نيز مي‌تواند موجب روا شدن حاجت برخي سياسيون شود. آدم زنده مي‌ميرد و آدم مرده هم زنده مي‌شود.» نويسنده در پايان اين فصل بعد از برشمردن مواردي چند از اين خصوصيات نتيجه مي‌گيرد كه پس تفاوت زيادي بين آدم زنده و مرده نيست و بنابراين مي توان در مجلس ختم آدم زنده هم شركت كرد.
 
 مرحوم زنده صفت براي كاربردي شدن مباحث در فصل دوم به بيان خاطرات خود پرداخته و به بازگويي خاطرات خود از حضور در 13 مجلس ختم حكايت مي‌كند. وي مي‌گويد: «براي مردم عجيب بود كه چطور من توانسته‌ام در مجلس ختم خودم شركت كنم. من حتي شاهد پوزخند زدن هاي مخفيانه آنها هم بودم و مي شنيدم كه به من مي‌گفتند «بابا اين يارو تعطيله!» اما فكر مي‌كنم اين‌ها مهم نيست.» البته نويسنده به اينكه پس چه چيزي مهم است اشاره نمي‌كند.
 
نويسنده در فصل سوم كتاب كه بعنوان فصل آخر نتيجه گيري نام دارد سعي كرده تا به جمع بندي از مباحث مطرح شده بپردازد ولي گويا هرچقدر سعي كرده به نتيجه خاصي نرسيده است. صفحات سفيد فصل سوم مويد اين امر است!
 
 
 
عنوان: من و سطل زباله‌ام
نويسنده: كتون شارپ(برادر جين شارپ!)
مترجم: غلام بيژامه
ناشر:مركز گذار از جنگ نرم به جنگ سخت
شمارگان: بيشمار
 
كتاب « من و سطل زباله ام» مجموعه يادداشت هاي روزانه يك چريك سابق جنگ نرم(فعال كنوني جنگ سخت) است. نويسنده در مقدمه كتاب مي‌نويسد: «خيلي سخت است كه هر شب بعد از برگشتن از يك عمليات نفسگير زنت به تو بگويد: «ايششششه... بدو برو تو حموم، بوي گندت من رو كشت»؛ سخت است كه در قرارگاه تو را به عنوان فرمانده بخش آشغال بشناسند؛ همه اينها سخت است اما در راه جنبش سبز آسان.»
 
نگارنده در اين كتاب با شرح ريز جزئيات نحوه آتش زدن يك سطل زباله مي‌گويد: «ابتدا سطل زباله را در ميان دست‌هايتان گرفته و به سينه بفشاريد. سرتان را در سطل فرو كنيد و جوري كه انگار داريد در گوش معشوقتان نجوا مي‌كنيد از اينكه مجبوريد او را آتش بزنيد معذرت بخواهيد. دل او را بدست بياوريد تا در مسير سوختن شما را ياري كند وگرنه مسير سختي را پيش رو خواهيد داشت.» البته نويسنده يك راه ميانبر هم براي فرار از سختي هاي آتش زدن يك سطل زباله پيشنهاد مي‌كند: «البته اگر بتوانيد بجاي بدست آوردن دل سطل زباله، دل برخي ها را بدست بياوريد تا بجاي سطل زباله آهني، سطل زباله پلاستيكي بگذارند باز هم موفق خواهيد شد!»
 
در صفحه 23 اين كتاب مي خوانيم:
 
«هيچ كس نبود. سطل زباله گوشه چهار راه چشمم را گرفت. آرام خودم را به آن رساندم و در آغوشش گرفتم. حس كردم من را شناخته است و با من همراهي خواهد كرد چون گرماي خاصي داشت. كم كم با خودم گفتم ببين چقدر با جنبش حال مي‌كند كه اينطور دارد گرمايش مي‌رود بالا. كبريت را روشن كردم و مثل يك گربه پريدم بالا تا آتش را بياندازم داخلش. اما نمي‌دانم كدام بي پدر و مادري قبلا آنرا آتش زده بود كه آتش تمام مژه هايم را سوزاند. صد بار به مسئولمان گفتم به بچه ها بگويد در كار ما دخالت نكنند.»
 
نويسنده در انتهاي كتاب بر اين نكته تاكيد مي‌كند كه براي آتش زدن سطل زباله همراه داشتن فندك يا كبريت الزامي است!

دسته ها :
يکشنبه دهم 2 1391 15:14
X