معرفی وبلاگ
سلام گاه گاهی سفری کن به حوالی دلت شاید آنجا خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد. اینجا هوالی دله ، دل هم دغدغه های خودشو داره، عاشق میشه، مشغول سیاست میشه، مشغول اجتماعش اطرافش میشه و... آره اینجا حوالی دله (محمد محمدی)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 95264
تعداد نوشته ها : 28
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
GraphistThem273

 

بصيرت

عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي با بيان اين مطلب كه امروز دو مذهب خداپرستي و پول پرستي در ميان انسان ها رواج يافته است،گفت: جامعه پول پرست مسير سقوط را طي مي كند حتي اگر برچسب مذهبي داشته باشد.

به گزارش شبستان، حسن رحيم پور ازغدي، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي در نخستين همايش "نقش بانوان در توسعه و ترويج فرهنگ وقف" حضور نزديك به دو هزار بانو در اين عرصه را حائز اهميت دانست و گفت: اينكه هم اكنون دو هزار واقف زن در كشور حضور دارند به جهات مختلف قابل بررسي است نخست به جهت اخلاق شخصي كه نشان از رشد تكامل فردي در بخشش و گذشت از اموال دارد.
 
وي اظهار كرد: اين روحيه گذشت و ايثار نشان از تقابل فرهنگ توحيدي با فرهنگ مادي دارد كه اصالت را در اخذ و قاپيدن پول مي داند نه در احسان و انفاق، بعد دوم آن اقتصادي است كه نشان از مالكيت زن در پرتو اسلام دارد و ثابت مي كند كه در فقه و احكام اسلام زن از توانايي مالي و نيز امكان بخشش آن برخوردار است و اين از صدر اسلام در سيره عملي حضرت خديجه (س) بروز و ظهور داشته است.
 
رحيم پورازغدي با بيان اين مطلب كه بعد سوم اين مهم حقوقي و عدالت خواهانه در تنظيم روابط اجتماعي است، تصريح كرد: وقف در اينجا معناي عبور از اخلاق فردي به اخلاق اجتماعي مي دهد، علاوه بر اين جهاد عظيم اخلاقي براي ترويج انسانيت حتي پس از مرگ است.
 
عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي وقف را نشانگر بزرگي روح انسان هايي كه توان و جرات بخشش دارند، خواند و عنوان كرد: مشاركت زنان در امر وقف در پرتو اسلام در شرايطي است كه ديگر مكاتب و كشورها بر سر مالكيت زن به بن بست برخورده اند اما در اسلام اين ماليكت از بديهيات است و كسب قدرت و ثروت مباني مسابقه ميان زن و شوهر نيست.
 
 
آغاز خلقت عالم با وقف خداوند
وي با بيان اين مطلب كه فرهنگ وقف به طور خاص و انفاق به طور خاص در مباني هستي شناسي ريشه دارد، ابراز كرد: اگر اين مباني به شيوه صحيح تبيين شود ديگر ايثار و بذل مال احمقانه جلوه نمي كند چراكه در نگاه هستي شناسي توحيدي انسان مالك هيچ چيز نيست و هر چه دارد امانت خداوند نزد او است، آنچنان كه امام رضا (ع) مي فرمايند: خداوند در بدو خلقت عالم را وقف مخلوقات كرده است از اين رو آغاز خلقت با وقف الهي همراه بوده است.
 
رحيم پورازغدي با تاكيد بر لزوم تبيين اثرات مثبت انفاق و وقف براي شخص عامل به اين دو حسنه بيان كرد: البته در بخشش مال دو نگاه متعارض وجود دارد نخست خصوصي سازي اموال عمومي كه ريشه در مكاتب مادي دارد و ديگر عمومي سازي اموال خصوصي كه از نگاه توحيدي نشات مي گيرد و به معناي مواسات است و اگر كسي به آن عامل نباشد شيعه علوي نيست.
 
وي روحيه ايثار را مبناي هستي شناسي تمامي انبياء در طول تاريخ دانست و ادامه داد: نقطه شروع براي انسان موحد جايي است كه خود را مالك هيچ چيز نداند و با اين نگاه است كه مشكلات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ما حل مي شود و ناهنجاري هايي همچون دروغگويي، احتكار و گران فروشي از جامعه رخت برمي بندد.
 
رحيم پورازغدي با اشاره به تعبير برخي از علما به اولويت داشتن در استفاده از اموال به جاي مالكيت آنها گفت: هرچه بشر در اختيار دارد عاريه است و اگر انسان جز اين نگاه داشته باشد گرفتار شرك مي شود، از اين رو بايد در بهره مندي از امانات الهي ديگران را نيز شريك كند، بايد توجه داشت در جامعه اي كه روحيه ايثار و احسان رشد كند معروفات نيز رشد يافته و انسان ها از ناراحتي يكديگر غمگين و با شادي هم شاد مي شوند.
 
 
 
فرهنگ سكولار سابقه اي به درازاي تاريخ دارد
 
عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي با اشاره به حديث نبوي مبني بر نشستن مومنان بر سر يك سفره و پرهيز از تفرقه تاكيد كرد: بايد توجه داشت مبناي فرهنگ سكولار امروزي در هزاران سال پيش و تفكر انسان هايي همچون قارون كه قرآن از آنها ياد كرده است، ريشه دارد، اما در مقابل و در فرهنگ توحيدي نه مي توان از هر راهي كسب روزي كرد و نه مي توان روزي و اموال خود را در هر مسيري مصرف كرد.
 
وي وقف اموال را نجات بخش آدمي در روز حساب به هنگام پرسش از نحوه مصرف اموال دانست و گفت: اگر در جامعه از طرقي همچون وقف اموال با اخلاق مال اندوزي و رباخواري مبارزه نشود غيراخلاقيات در جامعه تسري يافته و اصالت سود رواج مي يابد و اين جامعه مشرك است.
 
رحيم پورازغدي با بيان اين مطلب كه مال و دارايي در فرهنگ توحيدي وسيله قرب به خداوند از مسيرهاي صحيح است، تصريح كرد: متاسفانه اكنون دو مذهب در ميان مردم رواج يافته خداپرستي و پول پرستي، اگر حركات جامعه فاقد اصول باشد و و افراد آن به چيزي جز لذايذ و شهوات خود فكر نكرده و دائما از خطوط قرمز عبور كنند يك چنين جامعه اي مسير فساد و افول را طي مي كند، حتي اگر برچسب مذهبي داشته باشد.
 
 
 
وي وقف را تشكر در برابر نعمات الهي خواند و بيان كرد: رشد جامعه اسلامي به احسان و انفاق نياز دارد چراكه تمدن اسلامي تنها بر توليد قدرت و ثروت متمركز نيست، بلكه در كنار اينها به برادري، برابري و مواسات نيز نياز دارد.
 
رحيم پورازغدي با اشاره به تجربه رشد اخلاقي واقفان خيرانديش در كنار كمك اقتصادي به جامعه عنوان كرد: متاسفانه امروز شاهد بازشگت مجدد تشريفات و تجملات به جامعه هستيم به گونه اي كه هرچه اسلام و قرآن بر انجام آن يا دوري از آن تاكيد دارند ما درست عكسش را انجام مي دهيم. به عنوان مثال اسلام ما را به قرض الحسنه تشويق مي كند ما ربا را جايگزين آن مي كنيم.
 
وي با بيان اين مطلب كه وقف روح عاطفه و رافت را در جامعه تسري مي دهد، ابراز كرد: بنابر حديثي از پيامبر اكرم (ص) محبوب ترين لحظه زندگي ما زماني است كه خانواده اي گرفتار را شاد مي كنيد چراكه در آن لحظه از هميشه به خدا نزديك تريد، بنابراين بايد وقف و انفاق مال را در راس امور خود قرار دهيم البته احساني كه به دور از هرگونه اهانت، منت و كسالت باشد وگرنه براي ما فايده اي دربر ندارد.
 
رحيم پورزاغدي با اشاره به برخي نيات وقف هاي انجام شده در طول تاريخ خاطرنشان كرد: وقف براي اقامه اذان در منابر با صداي خوش و توسط افراد باتقوا، آزادي زندانيان، صله ارحام، جهاد در وقت ضرور و عزت مسلمانان نشان از دغدغه هاي تاريخي و نياز به رفع آنها با اين سنت حسنه دارد.
 
شايان ذكر است، نخستين همايش نقش بانوان در توسعه و ترويج فرهنگ وقف چهارشنبه، پنجم بهمن با حضور جمعي از بانوان واقف، نماينده ولي فقيه و سرپرست سازمان اوقاف و امور خيريه در سالن سيدالشهداء هفت تير برگزار شد.
دسته ها : عكس - ديني
جمعه هفتم 11 1390 23:42

ديني

شهيد كاظمي گفت: چشمت به گنبد و بارگاه حضرت عباس(ع) كه افتاد، اگر ياد من بودي به آقا سلام برسان و بگو، تو مي‌داني كه من چه‌قدر تو را دوست دارم. من فقط از تو يك خواسته دارم؛ آن‌هم شهادت است. بگو، آقا نگذار همين‌طوري از بين بروم. بعد گفت: اين را هم به آقا بگو، اگر ممكن است فقط به من كمي مهلت بدهيد؛ چند تا كار ناتمام دارم، تمام كنم. خودم تاريخش را اعلام مي‌كنم

حاجي حواسش به همه چيز بود؛ از محتواي سخنراني و مداحي‌ها و نماز جماعت‌هاي ظهر عاشورا و تاسوعا گرفته، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت كردن كفش‌هاي عزاداران وگرفتن اسفند دم در و دقت در توزيع صبحانه و غذاي ظهر عاشورا و تاسوعا كه به بهترين شكل انجام شوند.

برگزاري هيأت و مراسم عزاداري در دهه اول محرم، برايش از اهم واجبات به شمار مي‌آمد و سنگ تمام مي‌گذاشت، اماكيفيت اجراي آن برايش خيلي مهم‌تر بود. طوري‌كه مي‌توان از هيأت عاشقان ثارالله(ع)، لشكر «8 نجف اشرف»، به‌عنوان يك الگوي نمونه عزاداري نام برد.

از چند وقت پيش بزرگ‌ترها و معتميدن خود را در لشكر خبر مي‌كرد؛ چند تا بسيجي و يكي، دو تا پيرغلام امام حسين(ع). بعد هم تقسيم كار مي‌كرد. «حاج حسين، حاج عباس، سيد ناصر، حاج فاضل، حاج رضا، حاج غلام‌علي، حاج‌آقا جنتيان، برادر احمدپور» و بسيجي‌ها، هركدام بر اساس تخصص و توانشان، مسئوليتي را برعهده مي‌گرفتند. آن‌ها هم حاجي را خوب مي‌شناختند؛ باوجود اخلاص و صبر، اما جدي، منظم و ريزبين.

اول كار تذكرات را مي‌داد، سخنران و تك‌تك موضوعات و مطالب قابل بحث برايش خيلي مهم بود و مي‌گفت: انقلاب ما برگرفته از قيام امام حسين(ع) و همين مراسم‌ها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس بايد محتواي اين مراسم‌ها قوي باشد.

احترام به عزاداران از بزرگ‌ترها گرفته تا اطفال و حتي همسايگان مسيحي نيز از توصيه‌هاي ويژه‌اش بود. حتي نگران سربازها هم بود. به تداخل نداشتن برنامه‌ها با ساعات كاري و تعطيل نشدن امور اداري لشكر هم تأكيد مي‌كرد. مهم‌تر از همه، برگزاري نماز جماعت ظهر تاسوعا و عاشوراي هيأت‌ها در تكيه و خيابان‌هاي اطراف بود.

معمولا خودش دم در مي‌ايستاد و همه چيز را بادقت كنترل مي‌كرد، البته مديريتش هم اين‌گونه بود و همه مي‌دانستند كارشان را بايد به بهترين شكل انجام دهند. ديگر نيازي به تذكر مجدد نبود و كم‌تر به او مراجعه مي‌شد.

ياد گريه‌هايش بخير. هميشه شانه‌هايش چنان مي‌لرزيد كه آدم به ياد گريه‌هاي حضرت امام(ره) مي‌افتاد. مثل يك مادر فرزند ازدست‌داده، يازهرا(س) يازهرا(س) مي‌گفت. حاجي ارادت ويژه‌اي به بي‌بي داشت. در نمازها هم اين‌گونه بود. ديگر سردار كاظمي نبود.

هواسش به توزيع صبحانه هر روز و غذاي روزهاي تاسوعا و عاشورا بود. شايد او هم مثل من خاطرات خوبي در كودكي از توزيع غذاي امام حسين(ع) نداشت. يادم نمي‌رود با اين‌كه بسيار دوست داشتم، به‌دليل برخورد بد بعضي از بزرگ‌ترها، خجالت مي‌كشيدم از غذاي امام حسين(ع) بخورم. اما در اين مجلس اين‌گونه نبود، حاجي مثل پدر، مراقب همه بود؛ به‌ويژه كوچك‌ترها.

در ستاد لشكر 8 نجف اشرف هر سال دهه‌ي محرم مراسم داشتند. چند تا از همسايه‌ها مسيحي بودند. چند روز مانده به مراسم، حاجي دو، سه نفر از مسئولان لشكر را مي‌فرستاد تا با احترام از همه‌ي همسايه‌ها اجازه برگزاري مراسم را بگيرند. مي‌گفت سروصداي عزاداري بلند است و ترافيك و شلوغي ممكن است باعث آزار همسايه‌ها شود. آن‌ها حق همسايگي گردن ما را دارند. بايد با رضايت كامل آن‌ها باشد

همه مي‌نشستند و خادمان غذا را پخش مي‌كردند. خودش هم اين دو روز با پاي برهنه و لباس‌هاي خاكي، اين طرف و آن طرف مي‌دويد و نظارت مي‌كرد. او خادم واقعي آقا بود.

اين دو روز، هيأت‌هاي مذهبي از سراسر اصفهان در خيمه‌ي عزاداري حضرت امام حسين(ع) در لشكر 8 نجف اشرف شركت مي‌كردند و به نوبت و نظم خاص عزاداري مي‌كردند. حاجي مي‌گفت: ما سپاهي‌ها ورزمنده‌ها بايد با برگزاري اين مراسم‌ها، ضمن انتقال پيام اين حماسه، زيبايي‌ها را نشان بدهيم و آفت‌هايي كه گاهي در اين‌گونه مراسم‌ها هست را از بين ببريم. بايد تمام امكانات در هرچه بهتر و باشكوه برگزار شدن اين مراسم به‌كار گرفته شود.»

و اين بود كه يك سال نشده، هيأت در كل استان مطرح شد و سال‌هاي بعد جمعيت بيش‌تري شركت ‌كردند. حاجي همين رويه را نيز در نيروي هوايي ادامه داد و حسينيه‌ي حضرت فاطمه زهرا(س) كه در كنار 5 شهيد گمنام است، يادگاري است از آن مرد بزرگ.

• در ستاد لشكر 8 نجف اشرف هر سال دهه‌ي محرم مراسم داشتند. چند تا از همسايه‌ها مسيحي بودند. چند روز مانده به مراسم، حاجي دو، سه نفر از مسئولان لشكر را مي‌فرستاد تا با احترام از همه‌ي همسايه‌ها اجازه برگزاري مراسم را بگيرند. مي‌گفت سروصداي عزاداري بلند است و ترافيك و شلوغي ممكن است باعث آزار همسايه‌ها شود. آن‌ها حق همسايگي گردن ما را دارند. بايد با رضايت كامل آن‌ها باشد.

موقع توزيع غذا نيز سهم همسايه‌ها را جدا مي‌كرد و مي‌فرستاد در خانه‌هايشان. بعد از شام غريبان هم با تشكر و حلاليت از همسايه‌ها، مراسم تمام مي‌شد.

سردار شهيد، «احمد كاظمي»

•عازم كربلا بودم. روز قبل از حركت براي خداحافظي و با شهيد كاظمي تماس گرفتم. بعد از اظهار محبت براي اين تماس، گفت: چشمت به گنبد و بارگاه حضرت عباس(ع) كه افتاد، اگر ياد من بودي به آقا سلام برسان و بگو، تو مي‌داني كه من چه‌قدر تو را دوست دارم. من فقط از تو يك خواسته دارم؛ آن‌هم شهادت است. بگو، آقا نگذار همين‌طوري از بين بروم.

بعد گفت: اين را هم به آقا بگو، اگر ممكن است فقط به من كمي مهلت بدهيد؛ چند تا كار ناتمام دارم، تمام كنم. خودم تاريخش را اعلام مي‌كنم.

• با اين‌كه مي‌دانستم آدم جدي و سخت‌گيري است، كلي متن گزارشِ فعاليت آماده كرده بودم تا پيش از دادن نامه درخواست، بگويم. وقتي وارد پادگان شدم، سراغ دفتر فرماندهي را گرفتم. انگار كه بدانند با چه كسي كار دارم، گفتند: در محوطه است.

همه با لباس نظامي كنار يك پيكان سبز رنگ ايستاده بودند و به نوبت حرف مي‌زدند. هنوز مانده بود بهشان برسم. حاجي از ماشين پياده شد. تمام قد ايستاد و با من روبوسي كرد. دستي به شانه‌ام زد و دستم را محكم فشرد. بعد با روي باز و ابهت هميشگي‌اش گفت: بفرماييد بسيجي!

همه‌ي حرف‌هايم يادم رفت. نامه را دادم. حاجي، نامه را خواند و با لبخند زيرش دستور داد و گفت: همين امروز تمام چيزهايي كه خواستند را بهشان بدهيد.

بعدا فهميدم آن روز به‌شدت مريض بود و نمي‌توانست سرپا بايستد، ولي براي سركشي از لشكر 8 به پادگان عاشورا آمده بود. صندلي ماشين را خوابانده بودند و كارها را نيمه‌خوابيده پي‌گيري مي‌كرد.

• دلم مي‌خواست كه حتما بيايد، ولي عقلم مي‌گفت، كلي كار دارد و تازه مريض هم هست. قول هم كه نداد، گفته كه اگر شد مي‌آيم.

به بچه‌ها نگفتم كه مهمان شب چه كسي است؛ چون همان عقلم مي‌گفت، بچه‌ها از تحويل گرفتن مسئولان خيرها ديده‌اند و مي‌دانند كسي مثل سردار كاظمي، براي يك جمع 50 تا 100نفره، به پايگاه نخواهد آمد؛ مثل همه‌ي آدم‌هاي بزرگ. بااين‌حال دلم روشن بود.

با روي باز و ابهت هميشگي‌اش گفت: بفرماييد بسيجي! .همه‌ي حرف‌هايم يادم رفت. نامه را دادم. حاجي، نامه را خواند و با لبخند زيرش دستور داد و گفت: همين امروز تمام چيزهايي كه خواستند را بهشان بدهيد

تا آخر شب منتظر بودم. بالاخره عقلم برنده شد. سه روز بعد نامه‌اي با امضاي ايشان به‌نام مسئول پايگاه و خطاب به همه‌ي اعضا آمد. در آن، بابت نيامدنش معذرت‌خواهي كرده بود. ظاهراً حالش بد شده بود و بستري هم شده بود.

عقلم گفت: من كه گفتم او با همه فرق دارد.

•با همان نگاه و برخورد اول، افراد كارآمد را از مدعيان تشخيص مي‌داد. به كساني كه كارآيي نداشتند، مسئوليتي كوچك هم نمي‌داد، چه برسد به مسئوليت‌هاي حساس. گاه مي‌شد يك مسئول را به خاطر بي‌لياقتي به «آپاراتي لشكر» مي‌فرستاد تا در آن‌جا پنچري بگيرد. در زمان جنگ هم چه بسيار بودند كساني را كه به خاطر بي‌لياقتي و عدم اطاعت از فرمانده، به «بلوك‌زني مهندسي» فرستاده ‌بود.

مسئوليت‌هاي مهم از نظر او مسئوليت‌هايي بود كه با بيت‌المال سر و كار داشت. به‌شدت با تخلف‌هاي فرماندهان و مسئولان برخورد مي‌كرد. به‌هيچ وجه اجازه نمي‌داد از بيت‌المالي كه در اختيارش بود، كوچك‌ترين سوءاستفاده‌اي شود.

تشويق‌هايش هم روي دو اصل بود؛ اول حفظ بيت‌المال و نگهداري؛ دوم انجام درست وظايف محوله. آن هم بيش‌تر براي نيروهاي جزء بود و سخت‌گيري‌ها و تنبيه‌ها براي مسئولان.

از تمام ريز مسائل هم اطلاع داشت و هم وارد مي‌شد. چون خود در جنگ و در صحنه عمليات‌ها از نزديك حضور داشت، به همه‌ي جزئيات امور اشراف داشت و زحماتي كه كشيده مي‌شد را به‌خوبي شناسايي مي‌كرد و به آن ارج مي‌نهاد. هيچ نيازي به گزارش مكتوب نداشت؛ با يك بازديد به همه‌ي جوانب كار پي مي‌برد.

بازديدهايش اغلب سرزده و بدون اطلاع و زمان مشخصي بود؛ طوري‌كه همه حضورش را حس مي‌كردند و هر لحظه آماده رسيدنش بودند. حتي سرباز راننده‌اش، تنهايي هم كه بود، جرأت تخلف نداشت و همه‌ي دستورالعمل‌هاي او را رعايت مي‌كرد؛ زيرا احتمال مي‌داد كه حاجي مطلع شود.

مسئوليت‌هاي مهم از نظر او مسئوليت‌هايي بود كه با بيت‌المال سر و كار داشت. به‌شدت با تخلف‌هاي فرماندهان و مسئولان برخورد مي‌كرد. به‌هيچ وجه اجازه نمي‌داد از بيت‌المالي كه در اختيارش بود، كوچك‌ترين سوءاستفاده‌اي شود. تشويق‌هايش هم روي دو اصل بود؛ اول حفظ بيت‌المال و نگهداري؛ دوم انجام درست وظايف محوله. آن هم بيش‌تر براي نيروهاي جزء بود و سخت‌گيري‌ها و تنبيه‌ها براي مسئولان.

بزرگ‌ترين تنبيه براي نيروها و مسئولان، نارضايتي حاجي و بهترين تشويق براي آن‌ها، لبخند رضايتش بود؛ اگرچه خيلي دير از كاري ابراز رضايت مي‌كرد. همه مي‌دانستند در تخلف‌ها با كسي عقد برادري نبسته است و هيچ‌كس حاشيه امني در تخلفات نداشت. در يك كلام، كسي مي‌توانست در برابر او دوام بياورد كه بسيار منظم جدي و مصمم و متعهد و مطيع باشد.

تشويق، توجه و تقديرش، لذت دنيا را داشت. همين كه كسي مي‌فهميد، حاجي او را زير نظر دارد و از كارش رضايت دارد، برايش بس بود.

كسي را سراغ ندارم كه مدتي زير دست حاج احمد كاظمي بوده باشد، (حتي با چند واسطه) و به اين زيردستي افتخار نكند، حتي اگر مورد تنبيه واقع شده باشد.

سردار شهيد، «احمد كاظمي»

اين استحكام اراده، قاطعيت و جديتش درحالي بود كه، او مجسمه‌ي خلوص و تواضع بود. خاكي بودنش انسان را به تحير وا مي‌داشت. او به‌سوي شهادت رفت، اما شخصيت او به‌سوي قشر عظيمي از جوانان آمد تا او را بشناسند و خود را به او نزديك كنند.

• حاج احمد با همان استواري هميشگي‌اش گفت: «اين‌جا همان جايي است كه سه ماه پيش با عزيزاني كه الآن خانواده‌هايشان با ما هستند، مي‌جنگيديم. دوستان و برادران عزيزي از ما همين جا روي همين خاك‌ها در خون خود غلطيدند و شهيد شدند...»

زمزمه‌هاي آرام به ناله‌هاي بلند تبديل شده بود. حاجي هم گريه مي‌كرد، اشك‌هايش آرام‌آرام سرازير شده بود. «اي كاش وساطت ما را هم كرده بودند، ولي ضعف ما بود يا وظيفه و تكليف امروز. الآن ما مانده‌ايم و جنگ تمام شده است. بايد حافظ اين خون‌ها بود. وظيفه‌ي الآن خيلي سنگين‌تر از زمان جنگ است. ديري نمي‌گذرد كه...»

جمع خانواده‌هاي فرماند‌هان شهيد و فرمانده‌هان لشكر 8 نجف اشرف در خرمشهر بود.

• فاصله‌ي عمليات «فتح‌المبين» تا «بيت‌المقدس» كم‌تر از يك ماه بود و نيروها خسته شده بودند. از حاج احمد خواستيم نيروها پيش از آماده‌سازي و سازماندهي مجدد براي انجام عمليات، به مرخصي بروند. اصرار كم‌كم نتيجه داد و حاجي راضي شد تا نيروها به مرخصي بروند؛ به‌شرطي كه او هم همراه آنان باشد. همه‌ي گردان سوار اتوبوس شدند و حاجي هم همراه‌شان بود. تا اين‌كه به منطقه‌ي گلف در نزديكي اهواز رسيديم. حاجي ابتدا نيروها را به حمام فرستاد و سپس براي هر نفر يك آلاسكا خريد و گفت: مرخصي تمام شد! برمي‌گرديم منطقه.

اين فرصت چند ساعته تمام مرخصي گردان بود، در فاصله سه ماه و دو عمليات بزرگ.

فرمانده نيروي زميني سپاه‌پاسداران انقلاب اسلامي سردار سرلشكر پاسدار شهيد احمد كاظمي

در 2 مرداد سال 1337در شهرستان نجف آباد از توابع استان اصفهان به دنيا آمد . پس از مبارزات دوران انقلاب با حضور در كردستان از سال 1359 فعاليت خو را در جبهه ها آغاز كرد. وي از تاريخ ”ھ 1/9/1359 تا ”ھ 10/7/1390 فرمانده جبهه فياضيه بود و بدنبال آن فرماندهي لشكر 14 امام‌حسين(ع) و معاونت عمليات نيروي زميني سپاه به عهده داشت .پس از پايان جنگ تحميلي نيز بمدت 7 سال به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهداء(ع) در مناطق عملياتي باقي ماند.

رهبر معظم امقلاب در پيام خود به مناسبت شهادت سردار سرلشكر پاسدار احمد كاظمي فرمودند: "او در طول جنگ هشت ساله كارهاي بزرگي انجام داده و بارها تا مرز شهادت پيش رفته بود آرزوي جان باختن در راه خدا در دل او شعله مي‌كشيد و او با اين شوق و تمنا در كارهاي بزرگ پيشقدم مي‌گشت. اكنون او به آرزوي خود رسيده و خدا را در حين انجام دادن خدمت ملاقات كرده است."

از سال 1379 فرماندهي نيروي هوايي سپاه به ايشان سپرده شد كه مدت بيش از پنج سال اين امر ادامه داشت تا در تاريخ ”ھ29/5/1384 بنا بر پيشنهاد سردار سرلشگر پاسدار دكتر صفوي فرمانده كل سپاه، سردار احمد كاظمي به فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب شد.

و سرانجام  سردار شهيد احمد كاظمي  در 19 دي ماه سال 1384 به همراه جمعي از فرماندهان سپاه در سانحه سقوط هواپيماي فالكن در نزديكي اروميه به شهادت رسيدند .

رهبر معظم امقلاب در پيام خود به مناسبت شهادت سردار سرلشكر پاسدار احمد كاظمي فرمودند: "او در طول جنگ هشت ساله كارهاي بزرگي انجام داده و بارها تا مرز شهادت پيش رفته بود آرزوي جان باختن در راه خدا در دل او شعله مي‌كشيد و او با اين شوق و تمنا در كارهاي بزرگ پيشقدم مي‌گشت. اكنون او به آرزوي خود رسيده و خدا را در حين انجام دادن خدمت ملاقات كرده است."


 

 

دسته ها : عكس - شهدا
چهارشنبه بیست و یکم 10 1390 22:31

از اين عكسه خوشم اومد همينجوري گذاشتم.

طبيعت

دسته ها : عكس - طبيعت
يکشنبه یازدهم 10 1390 15:36

 

به گزارش شيعه آنلاين، كرامت وعنايت حضرت قمربني هاشم عليه السلام موجب شد كه در آستانه فرا رسيدن روز عاشوراي حسيني عليه السلام، خانم «يني ماليندا» تبعه كشور اندونزي با حضور در محل رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در آتن، تمايل خود براي پذيرش مذهب حقه شيعه به عنوان مذهب رسمي را اعلام كند.

گفتني است پس از اعلام تشيع اين بانوي اندونزيايي تبار، «محمدرضا پاكروان» وابسته فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در آتن، با اشاره به نورانيت دين مبين اسلام و فعاليت ها و مبارزاتي را كه حضرت امام علي (ع) در راه اعتلاي اين دين در زمان نبي اسلام (ص) و بعد از آن به جهان اسلام ارايه كرده را تشريح كرد.

وي در ادامه گفت: خداوند منان به واسطه باب الحوائج حضرت قمر بني هاشم عليه السلام به شما در اين ايام ملكوتي و نوراني عنايت ويژه اي در اين كشور اروپائي نموده كه اميدوارم خوشبخت و سعادتمند باشيد.

خانم «يني ماليندا» در ديدار خود با وابسته فرهنگي كشورمان گفت: همسرم يك پوستر بزرگ از حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در منزل دارد و هرگاه به مشكلي بر مي خورد به او رو مي كرده و خواستار حل مشكلاتش مي شد و بارها نيز گرفتاري هايش از طريق توسل به آن حضرت حل شد و من پس از مشاهده اين رفتار همسرم، خود نيز چندين بار در هنگام به وجود آمدن مشكلي از صاحب اين تصوير كه نمي دانستم چه شخصيتي است، كمك خواسته و خواستار حل شدن مشكلاتم شدم و بحمدالله حل شد. بدين ترتيب به آن حضرت نيز به عنوان فرزندان دخت گرامي پيامبر اكرم (ص) معتقد گرديدم و تصميم گرفتم كه پيرو اين خاندان عظيم الشان گردم. به همين دليل هم امروز به رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي مراجعه كردم تا رسماً تشرف خود به مذهب حقه شيعه را اعلام دارم.

وي با ابراز خرسندي از اين اقدام خود نيز اعلام كرد، خدا را شاكر است كه در اين مرحله از زندگيش به وي فرصت داده شد كه به حقانيت حضرت امام علي عليه السلام و خاندان پاكش پي ببرد و به جمع پيروان امامت و ولايت به پيوندد. وي اشاره نمود كه بايد پيروان آن حضرت قدر و ارزش اين همه نعمات آسماني الهي را بدانند وشكرگزار آن باشند.

در پايان اين ديدار از طرف رايزني فرهنگي به ايشان يك جلد كلام الله مجيد ترجمه به زبان يوناني و يك جلد عربي و فارسي و همچنين هداياي فرهنگي و هنري نيز اهداء شد كه مورد توجه و تقدير قرار گرفت.

دسته ها : ديني
يکشنبه بیست و هفتم 9 1390 19:51

سيد الشهدا

«... من نخستين كسي هستم كه بازمي گردم...» (1)
رجعت يعني بازگشتن و در اصطلاح به بازگشت گروهي خاص از مؤمنين و گروهي از بدكرداران گفته مي شود. اينكه رجعت در روايات به چه صورت بيان شده و اينكه در چه زمان و به چه صورت محقق مي شود در مقاله اي مفصل خواهد آمد، آنچه قصد بيان آن را داريم آن است كه بهترين هاي دوران، در اين واقعه ي عظيم بازمي گردند.
فكر كنيد! در جنگي عليه باطل همراه با امام زمان (ع) مي جنگيد و شمشير و شجاعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پشتيبان شماست!

رسول گرامي اسلام (ع) را با لبخند گشاده اش مي بينيد!

براي كسي كه سالها برايش گريستيد و بر سينه كوفتيد جان نثاري مي كنيد! (ان شاء الله)

اين رؤيا واقعي است! وعده اي است از سوي خداوند عادل و رحمن و خداوند هرگز وعده اش را زير پا نمي گذارد.

نخستين كسي كه از قبر بيرون مي آيد و منت بر سر مستضعفان مي گذارد، امام حسين (ع) است. كسي كه خون خواهي او شعار پرچم حضرت بقية الله (ارواحنا له الفداء) است: «يا لثارات الحسين»

زماني كه انسان به سن پيري مي رسد موي ابرويش رشد مي كند و گاهي تا چشم مي آيد؛ در روايات آمده است كه زماني كه حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) ايجاد شد، امام حسين (ع) آنقدر حكومت مي كنند تا ابروهايش بر چشمانش مي افتد. (2)

از روايات معلوم است كه زمان رجعت امام حسين (ع) تقريباً همزمان با قيام حضرت حجت‌ (ع) و رجعت اميرالمؤمنين (ع) خواهد بود. (يادآوري: در برخي روايات حضرت امير (ع) با نام دابة الارض معرفي شده اند.) (3)

نكته ي ديگر آن است كه از برپايي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) تا قيامت فاصله ي زيادي طي خواهد شد؛ چرا كه در بسياري از روايات علاوه بر حكومت امام حسين (ع) تا دوران پيري از حكومت ديگر امامان نيز ياد شده است.

آخرين خبر آنكه: زماني كه مولاي زمان ما به شهادت مي رسند، امام حسين (ع) بر پيكر ايشان نماز مي گذارند؛ چرا كه تنها امام بر پيكر امام نماز مي گزارد...

 
پي نوشت:
1.بحارالانوار، ج 53، ص 62
2.همان، ج 102، ص 131
3.علامه مجلسي، حق اليقين، ج2، ص7.

منابع:
1.ضميري، محمد رضا، رجعت، نشر موعود
2.موعود شماره ي 30، مقاله ي رجعت امام حسين (ع) در قرآن و روايات
3.سايت پايگاه حوزه، ذيل كلمه ي رجعت

به نقل سايت موعود

دسته ها : ظهور
جمعه بیست و هفتم 8 1390 16:25

ياران بدر


بي گمان هيچ سرداري بي حضور فرماندهان شجاعش، و هيچ فرماندهي بدون لشكري نيرومند قدرت ايجاد حكومتي جهاني را نخواهند داشت. بزرگترين سردار عالم نيز براي فتح جهان از 313 مرد و زن براي فرماندهي نيروهاي خير كمك خواهد گرفت.
ياران حضرت مهدي (عج) رنگ و بوي آن حضرت را دارند و تا تعداد آنها به 313 نفر نرسد ظهور محقق نخواهد شد. البته تكميل اين تعداد تنها يكي از شرايط ظهور است، نه شرط ظهور.

اين 313 نفر كه ويژگي هاي منحصر به فردي دارند، فرماندهان سپاه امام زمان (عليه السلام) در هنگام ظهور آن حضرت هستند. در زمان ظهور، در مكه حاضر مي شوند. برخي شب در شهر ديگري در خوابند و صبح در مكه بيدار مي شوند(1) در نهايت اين 313 نفر كه 50 نفر آنها را زنان تشكيل مي دهند (2) بدون هيچ قرار قبلي گرد امام خويش جمع مي شوند. زماني كه امام زمان (عج) نخستين فريادهاي دادخواهي را به زبان مي آورند با او بيعت مي كنند و در شكست باطل او را ياري مي رسانند.

از روايات مي توان دريافت كه اين 313 نفر از انسانهاي خاص هستند. از بندگان خالص خداوند. از روايات به نظر مي رسد قدرت طي الارض دارند.

قدرت بدني آنها شگرف است؛ نيروي چهل مرد به آنها داده شده، قلب آنها چون آهن است و كوهي نيست كه از سر راه برندارند.(3) البته اين موضوع علاوه بر قدرت بدني به نيروي ايمان آنها نيز برمي گردد.  نيروي ايمان آنها به حدي است كه جز خدا نمي بينند و همه چيز را خدا مي بينند و به همين دليل هيچ ترس و اندوهي ندارند. (4)

آنها شيران روز و زاهدان شب اند. (5) سلاح آنها، كه منقش به نام خودشان و پدرشان است، برنده و سلاح برتر آنها كه خداوند از فضلش به آنها بخشيده است، سلاح هراس است. (6) يعني آنها با حضور خود در جبهه ي حق، ترس در دل اهل باطل مي اندازند. و اين از نيروي ايمان آنهاست.

عزت آنها به حدي است كه حيوانات ميز ميل همياري با آنان را دارند و قطعه زميني كه فرش گامهاي آنان شده به خود مباهات مي كند و بر ديگر سرزمينها فخر مي فروشد (7)

اين ياران كه به تعداد ياران پيامبر اسلام (صلوات الله عليه و آله) در جنگ بدر هستند، در فتنه ها و بلاياي آخرالزمان آب ديده مي شوند و براي ياري حضرت برگزيده مي گردند. (8)

313 فرمانده، لشكري در حدود 10000 (ده هزار) نفر دارند كه همگي ياوران حق اند.

پس از برچيده شدن باطل، اين فرماندهان، اميران مناطق مختلف حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) خواهند بود. بدين طريق، عدالت تنها از طريق عادل واقعي به اجرا در خواهد آمد. (ان شاء الله)

 

پي نوشت:
1.بحارالانوار، ج 52، ص 370، ح 159
2.همان، ص 223
3.همان، ص 386
4.كمال الدين و تمام النعمهة ج2، ص 357
5.الفتن، ص 213
6.بحار الانوار، ج52، ص 191
7.همان، ص 327

8.ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 150، صص 459-458

به نقل از سايت موعود

دسته ها : ظهور
جمعه بیست و هفتم 8 1390 16:22

ابليس

حتماً مي دانيد شيطان اسم خاص نيست بلكه اسم جنس است؛ بنابراين شيطان به هر موجودي اعم از جن و انس مي گويند كه رو به پليدي و پستي آورده است و اشاره به فرد خاصي ندارد.
نخستين كسي كه چنين رويه اي پيش گرفت، جني بود مقرب، كه در ميان فرشتگان به عبادت او مي پرداخت. او به علت شيفتگي بيش از حد به نژاد خود، از فرمان سجده كردن بر مخلوق خداوند سرپيچي كرد. نام او «ابليس» بود.

نكته ي مهمي كه در اين داستان مشهور وجود دارد مهلت خواستن ابليس «تا وقت معلوم» است. بسياري از مفسران تعبير وقت معلوم را چنين شرح داده اند: تا وقت ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه).

بنابراين ابليس با رسيدن ظهور به مرگ خويش نزديك مي شود.

 ابليس يا همان «لوسيفر» يهوديان و مسيحيان، جني است كه در بدتر كردن شرايط آخرالزمان چنان پيش مي رود كه بنده هاي خالص كمي را براي برپايي حكومت الهي باقي مي گذارد. البته بايد دانست كار ابليس تنها فريب دادن و وسوسه كردن است، زيبا نشان دادن زشتي ها و پرزرق و برق جلوه دادن گناهان! هر انساني مي تواند با تكيه به خداي متعال از وسوسه هاي او نجات بيابد و جانش را از ميان آشفتگي اين دنياي شيطان زده بيرون بكشد.

به طور كلي مي توان فعاليتهاي ابليس را در دوران غيبت و ظهور به دو دسته تقسيم كرد:

1.گمراه مي كند!

ابليس در دوران غيبت تا مي تواند براي خودش سپاه و نيرو جمع مي كند؛ چرا كه مرگ را در دو قدمي اش مي بيند بنابراين با تمام قوا، با چنگ و دندان و با هر ترفندي قصد دارد بنده هاي خالص كمتري در زمين باقي بگذارد.

به همين علت است كه در آخرالزمان نگه داشتن ايمان و گناه نكردن بسيار مشكل است. همين عمل ابليس باعث مي شود خالص از ناخالص جدا شود و ياران واقعي خداوند مشخص شوند.

شيطان وسوسه مي كند، به فساد دعوت مي كند، شيوع هم جنس بازي و ساختن قومهاي لوط را دوست دارد. براي مال دنيا در ذهن مردم ارزش و محبت مي سازد و از خداوند موجودي دور و سخت! نااميدي را گسترش مي دهد و حتي در دل دوستانش ترس مي دمد!

بنابراين ياراني فاسد، نااميد و ترسو دارد! در مقابل خداوند منشأ اميدواري و قدرت است و هميشه توبه را مي پذيرد. پس تنها نيستيم!

2.صيحه ي شيطاني

در صبح روز 23 رمضان ندايي از جبرئيل مردم را به پيروي از حضرت مهدي (ع) فرا مي خواند. در عصر همان روز شيطان ندا مي دهد كه حق با حضرت مهدي (ع) نيست و با فلان خاندان است! در اين زمان بسياري از مردم منحرف مي شوند. (1)

سپاه ابليس در نهايت در برابر سپاه امام زمان (عج) قرار مي گيرد (2) و اما عاقبت ابليس:

از امام صادق(ع) پرسيدند: اينكه خداوند به شيطان فرمود منتظر وقت معلوم باشد، اين وقت معلوم كي خواهد بود؟

حضرت فرمودند:

«روز قيام قائم ماست. وقتي خداوند او را برانگيخته مي كند و آماده ي قيام در مسجد كوفه است. در آن وقت شيطان در حالي كه با زانوهاي خود راه مي رود به آنجا مي آيد و مي گويد: "اي واي از خطر امروز!" قائم پيشاني شيطان را گرفته و گردنش را مي زند. آن موقع روز وقت معلوم است كه مدت او به آخر مي رسد» (3)


هشدار: با نابودي ابلي فقط نيروي منحرف كننده ي بيروني از بين مي رود و نفس اماره باقي مي ماند...

پي نوشت:
1.النعماني، الغيبة، ص17ـ بحارالانوار، ج2، ص231
2.مقاله از ظهور تا قيامت، ماهنامه موعود، شماره97
3.بحارالانوار، ج2، ص231

منابع:
1.مقاله ي از ظهور تا قيامت، ماهنامه ي موعود، ش 97
2.كتاب عصيانگر، عباسعلي كامرانيان
3.مقاله ي ابليس دشمن فرزند آدم، موعود ش97

به نقل از سايت موعود

دسته ها : ظهور
جمعه بیست و هفتم 8 1390 16:20

دجال

بي شك از بحث انگيزترين چهره هاي آخرالزمان است. حتي برخي به چهره بودن او نيز شك دارند!
دجال معاني متفاوتي دارد اما به نظر مي رسد دقيقترين ترجمه ي آن اصطلاح «دروغگوي فريبكار» باشد. (1) بيشترين روايات درباره ي دجال، در كتابهاي سني و در كتب مسيحيان است. درباره ي دجال احاديث كمي در روايات شيعه موجود است و چيزي كه به قطع مي توان در آن نظر داد اين است كه ظهور او پيش از ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه) مي باشد.

علاوه بر آن خروج دجال از علائم حتمي نيست بلكه از علائم غير حتمي ظهور است. بنابراين برشمردن آن ذيل نشانه هاي قطعي ظلمي است به چشم انتظاران!

درباره ي دجال چند نظر وجود دارد:

1.برخي روايات بيان مي كنند كه دجال شخص واحدي است. انساني است با نام دجال و ويژگي هايي دارد.

از نظر اين روايات، دجال يك چشم بيشتر ندارد و آن چشم چپ است و اين چشم همچون ستاره در پيشاني او مي درخشد. چشم او انگار آميخته به خون است و بر الاغي سوار مي شود. احتمالاً ماجراي خر دجال از همين حديث اميرالمؤمنين (ع) نشأت گرفته است. (2)

نام او در اين دسته از روايات، «صائد بن صيد» و كنيه اش «ابويوسف» است. او از مادري يهودي به نام «ميمونه» متولد مي شود و پس از سه دوره خشكسالي خروج مي كند.

2.برخي بر اين عقيده اند كه دجال معرف شخص خاصي نيست بلكه معرف شخصيتهاي متعدد است. يعني وقتي حرفي از دجال مي زنيم مقصودمان شخصيتهايي است كه در مقاطع مختلف تاريخي خروج مي كنند و گاهي ادعاي خدايي مي كنند و گاهي مردم را به دروغ فريب مي دهند و ادعا مي كنند منجي آنانند. اين دجالان در هر رشته ي مو ساز و آوازي دارند (يعني از طريق موسيقي وارد مي شوند)

اين تعدد در دجال تا جايي است كه در حديث مي خوانيم:

«قيامت ‏برپا نمى‏شود، تا وقتى كه مهدى (عليه السلام) از فرزندانم قيام كند و مهدى (عج) قيام نمى‏كند، تا وقتى كه شصت دروغگو خروج كنند» (پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله) (3)

در برخي روايات نيز تعداد دجالان 30 ذكر شده است. (4) همچنين در كتب مسيحيان آمده است كه تعداد بسياري دجال در آخرالزمان ظاهر مي شوند. (5)

3.برخي معتقدند دجال نه تنها به افراد و اشخاص برنمي گردد بلكه معرف جرياني است كه در جوامع ايجاد مي شود. برخي معتقدند دجال وهابيون هستند و برخي معتقدند دجال، شيطان پرستان هستند.

نظريه اي بيان مي كند كه دجال همان جريان فراماسونري است. از علائم اين تطبيق يكي آن است كه در احاديث چشم چپ دجال در وسط پيشاني او مي درخشد و اين علامت بسيار مشابه است با چشم جهان بين كه نشانه ي فراماسونرهاست. چشمي بالاي يك هرم كه دور آن انواري كشيده اند.

و يا در روايات داريم كه پيروان آن يهوديان و زنازادگان هستند و در جهان امروز طرفداران فراماسونري و درجه داران آنها دقيقاً همين دو ويژگي را دارند. (6)

علاوه بر آن در احاديث آمده كه از قِبل دجال مردم نان مي خورند و برخي معتقدند كه اين نشانه به دلار و علامات فراماسونري حك شده بر آن بر مي گردد. (7)

عمده ي عقايد به طور كلي درباره ي دجال چنين است. برخي در مصداق يابي و تطبيق نشانه ها، ماهواره يا اينترنت را دجال مي دانند ولي اينكه كدام يك از اين نظريات قطعي و درست است، نيازمند صبر و گذشت زمان بيشتري است. سوال اينجاست كه اگر به فرض دجالي آمده باشد، فرد است يا افراد، جريان است يا وسيله؟ آنچه اهميت دارد شناخت نشانه هاي دجال و فاصله گرفتن از آن است. مهم آن است كه هشياري خود را در زمان حفظ كنيم تا جايي كه جهان قادر به غافلگير كردن ما نباشد.

حضرت علي (ع) در حديثي بيان مي كنند كه مردم بدانند كه دجال ادعاي خدايي را مي كند كه مي نوشد و مي خورد و راه مي رود (خدايي جسماني) و مردم بايد بدانند كه خداي آنها نمي خورد، نمي نوشد و راه نمي رود... (8)


پي نوشت:
1.رساله يوحنا، بابا 2، آيه 18و22 .
2.اثباة الهدا عاملي، ج 7، ص 405
3.ارشاد، ج‏2، ص‏371
4.بحارالانوار، ج‏52، ص‏300
5.موعود، ش‏31، دجال (آنتى كريست در كتاب مقدس).
6.ماهنامه ي موعود، ش 4، دجال دروغگوي فريبنده
7.سخنراني آقاي رائفي پور: فراماسونري، دجال آخرالزمان. (براي مطالعه ي بيشتر رجوع كنيد به سلسله مقالاتي با همين عنوان در سايت موعود)
8.مجلسى ، محمدباقر، بحارالانوار، ج 13،ص482

به نقل از سايت موعود

دسته ها : ظهور
جمعه بیست و هفتم 8 1390 16:18

ابقع

ابقع بي شك از چهره هايي است كه بايد از او اجتناب كرد. او يكي از سه نفري است كه قصد اشغال شام را دارند و حكومت كردن بر شام آرزوي آنهاست. سفياني، اصهب و ابقع سه فرد قدرت طلبي هستند كه در آخرالزمان خروج مي كنند.
درباره ي ابقع بايد گفت: «از او بپرهيز...» (1)

لقب ديگري كه به ابقع داده اند «ابرص» است.

درباره ي معناي «ابقع» و «ابرص» تعاريف متعددي بيان شده است. به لحاظ لغوي ابقع به معناي سپيد و سياه و ابرص به معناي كسي است كه بيماري پيسي دارد. (2)

اما در كتب مختلف از ديد زبان شناسان اعراب معاني متعددي براي ابقع آمده است:

1.ابقع يعني متفاوت و مختلف بودن رنگها در چيزي. به كسي يا چيزي كه رنگهاي مختلف دارد ابقع مي گويند.
2.صفت بقعه در مردان به مردي اطلاق مي شود كه بسيار پرحرف است و سخنهاي بيجا بر زبان مي راند كه حرفهايش بي سر و ته است. (2)
3. مردي زيرك و مكار كه كسي توان فريبش را ندارد. (4)

در رواياتي كه از ابقع آمده است مشخص است كه ابقع، اصهب و سفياني هر سه براي بدست آوردن حكومت دمشق (شام) با هم رقابت مي كنند. در نهايت سفياني ابقع را به قتل مي رساند و بر دمشق مسلط مي شود. (5)

 
پي نوشت:

1.امام باقر (ع) به يكي از يارانشان فرمودند: اي بريد! از جماعت اصهب بپرهيزيد و ابقع. بريد گفت: ابقع؟ فرمودند: ابرص و از سفياني بپرهيز و از دو رانده شده از فرزندان فلاني.
2.فرهنگ مجازي دهخدا، ذيل كلمات ابقع و ابرص
3.معجم مقاييس اللغه، ج1 ، ص 281؛ به نقل از سفياني، ص 94
4.القاموس فيروز آبادي، ج3، ص 6؛ به نقل از سفياني، ص 94
5.يوم الخلاص، ص 293؛ به نقل از شش ماه پاياني، صص 8076 –

به نقل از سايت موعود

دسته ها : ظهور
جمعه بیست و هفتم 8 1390 16:15

اصهب

«در آن سال، همه ي سرزمين هاي اسلامي كه در غرب قرار دارند، دچار اختلاف شديد شوند، نخستين سرزميني كه ويران شود شام است. در آنجا سه گروه يعني طرفداران اصهب، ابقع و سفياني با يكديگر اختلاف مي كنند.» (1) اصهب، ابقع و سفياني سه نفر ار چهره هاي سياه آخرالزماني هستند كه هر كدام از منطقه اي جداگانه خروج مي كنند و هدف هر سه، تصرف دمشق است. در اين مقاله به اصهب مي پردازيم:

اصهب فردي است كه به روايت اكثر علما، غيرمسلمان است، و مويي سرخ و طلايي دارد. (2)

در تفسير روايتي در الزام الناصب آمده است:

«آنگاه كه قرن يازدهم برسد، پس انا لله و انا اليه راجعون! بلا فراگير مي شود و اميد، اندك. دعا مستجاب نمي شود و بلا نازل مي شود و درماني از آن نيست. دين اسلام سخت در تنگنا مي افتد... آنگاه كافر سرخ موي به پا مي خيزد و مردم را تحت فشار جنگ مي گذارد و طولي نمي كشد كه او كشته مي شود...» (3)

اصهب كه به گفته ي روايات به دنبال حكومت كردن بر دمشق (شام) است به سمت آن راه مي افتد و جنگ سختي ميان او و سفياني براه مي افتد و در نهايت، سفياني، اصهب و يارانش را به قتل مي رساند.

در پايان بايد اضافه كرد كه از مواضع روايات درباره ي اصهب مي توان فهميد كه پرچم او پرچم الهي نيست و عاقبت او بد عاقبتي است. (4)

پي نوشت:

1.بحارالانوار، ج 52، ص 212
2.كوراني، علي، عصر ظهور، صص 109 و 110
3.فقيه، محمد، سفياني و نشانه هاي ظهور، ص 96
4.با استفاده از كتاب شش ماه پاياني، مجتبي الساده، مترجم: محمود مطهري نيا

به نقل از سايت موعود

دسته ها : ظهور
جمعه بیست و هفتم 8 1390 16:13

دابة الارض


يكي از چهره ها كه پس از ظهور حضرت مهدي (عج) خروج مي كند و از علامات قيامت است، «دابة الارض» است.

«دابة الارض» نه به عنوان يكي از علائم ظهور بلكه به معناي يكي از علامت هاي قيامت در روايات ذكر شده است. اما با توجه به نقش او در دوران پس از ظهور مي توان گفت، او نيز از چهره هاي مهم و تاثير گذار مهدوي است.


براي توضيح دابة الارض معاني متعددي ارائه شده است كه ما به دو مورد آن مي پردازيم:

1.«دابة» از ريشه ي دبَّ و به معناي جنبنده است و «ارض» به معناي زمين است و دابة الارض يعني جنبنده ي زمين. (1)

2.دابة از ريشه ي ديب به معناي آرايش سخن است، ارض به معناي تاريض كلام يعني اصلاح نمودن و تعديل نمودن كلام است و دابة الارض يعني كسي كه از مسائل پنهان كلام خدا پرده بر مي دارد و ان را به مردم ارائه مي كند. (2)

دو ديدگاه درباره ي دابة الارض وجود دارد:

1.برخي او را موجودي عجيب مي دانند كه كارهاي عجيبي انجام مي دهد.
2. برخي او را انسان فعال و مهمي مي دانند كه مهمترين كارش جدا كردن صفوف حق از باطل است.

پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) فرمود:

«[دابة الارض بقدري نيرومند است كه] هيچكس به او نمي رسد و كسي نمي تواند از دست او فرار كند، بين دو چشم مؤمن علامت مي گذارد و مي نويسد: «مؤمن» و بين دو چشم كافر علامت مي گذارد و مي نويسد: «كافر» و عصاي موسي و انگشتر سليمان با او است .» (3)

در روايات دابة الارض انساني معرفي شده است كه راه مي رود و حرف مي زند و مردم را هدايت مي كند. كسي كه آرامش را در زمين مستقر مي كند و صاحب زمين است. صديق، فاروق و ذوالفقار امت است. (4)

از روايات نقل شده پيدا است كه دابة الارض همان اميرالمؤمنين (ع) است كه پس از ظهور حضرت مهدي (عج) رجعت مي كند و صف حق را از باطل جدا مي سازد. (5)


پي نوشت:

1.مقاله ي رجعت، حسين الهي نژاد
2.لغت نامه  ي مجازي دهخدا
3.بحارالانوار، ج 6، ص 300; ايقاظ، ص 335; مجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث; نورالثقلين، ج 4، ص 98
4.بحار الانوار، ج 53، صص 140 - 139.
5.ماهنامه ي موعود، شماره ي70

به نقل از سايت موعود

دسته ها : ظهور
جمعه بیست و هفتم 8 1390 16:2
X