معرفی وبلاگ
سلام گاه گاهی سفری کن به حوالی دلت شاید آنجا خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد. اینجا هوالی دله ، دل هم دغدغه های خودشو داره، عاشق میشه، مشغول سیاست میشه، مشغول اجتماعش اطرافش میشه و... آره اینجا حوالی دله (محمد محمدی)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 95372
تعداد نوشته ها : 28
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
GraphistThem273

 

گفتني است، طبق روايات اسلامي، پيش از خروج سفياني در ماه رجب در دمشق، نيروهاي بربر از شمال غربي افريقا ابتدا وارد مصر شده و سپس به اردن ميآيند و به منطقۀ لَجّون در شمال غربي اين كشور ميرسند و از آنجا به سوي دمشق در سوريه پيش مي تازند.

نيز شايستۀ يادآوري است، مراد از «اسبهاي غير عربي خاكستري» در اين گونه احاديث، خودروهاي نظامي امروزي است كه در كشورهاي غير عربي ساخته و براي عمليّات در خاورميانه، خصوصاً كشورهاي عربي، به كار گرفته ميشوند. از آنجا كه منطقۀ خاورميانه بيشتر بياباني و خاكي است، براي استتار خودروهاي نظامي، از رنگهاي متمايل به رنگ خاك، مانند خاكستري، استفاده ميشود.

در روايتي از امام علي(عليهالسلام)، به وقوع چند حادثۀ عجيب در ماههاي جمادي الاُولي تا رجب، اشاره شده است:

هر گاه دو نيزه (دو گروه قدرتمند) در شام درگير شوند، يكي از نشانههاي الهي

آشكار ميگردد. گفته شد: اي امير مؤمنان، آن نشانه چيست؟ فرمود: لرزشي

است در شام كه در آن بيش از سد هزار نفر نابود ميشوند و خداوند آن را

رحمتي براي مؤمنان و عذابي براي كافران قرار ميدهد. پس هر گاه چنين شود،

نگاه كنيد به صاحبان اسبهاي غير عربي خاكستري [گوش] بريده و پرچمهاي زرد

كه از مغرب روي ميآورند تا آنكه در شام فرود آيند؛ و اين، هنگام ترس بزرگتر

و مرگ سرخ (جنگ جهاني) خواهد بود. پس هر گاه چنين شود، نگاه كنيد به

فرورفتن آبادياي از دمشق كه به آن «حَرَستا» ميگويند. پس هر گاه چنين شود،

پسر زنِ جگرخواره (سفياني) از درّ‌ۀ خشك خارج خواهد شد تا آنكه بر منبر دمشق

قرار گيرد. پس هرگاه چنين شود، منتظر خروج مهدي(عليه­السلام) باشيد(5).

به نظر مي رسد، در اين حديث، مراد از درگيري دو نيزه در شام، بروز جنگ ميان دو گروه اصهب شامي و ابقع مصري باشد، و مقصود از «پرچمهاي زرد»، پرچم نيروهاي اهل مغرب يا بربر است.

از جمله حوادث مهمّي كه در ماه رجب سال پيش از ظهور منجي رخ مي دهد، قيام سه تن از زمينهسازان ظهور امام مهدي(عليه السلام) است. در اين ماه دو قيام حق خواهد بود كه يكي، قيام حسيني خراساني در خراسان و ديگري، قيام حسيني يماني در صنعا ميباشد. قيام باطلي نيز وجود دارد و  آن، قيام سفياني شامي در دمشق است.

امام صادق(عليهالسلام) فرمود:

... از امور حتمي، خروج سفياني در ماه رجب است(6).

امام باقر(عليهالسلام) نيز مي فرمايد:          

خروج سفياني، يماني و خراساني در يك سال،

يك ماه و يك روز خواهد بود...(7).

از ديگر حوادث شگفتي كه در ماه رجب سال پيش از ظهور روي مي دهد، آشكارشدن چهرۀ انساني در ماه و كف دستي در آسمان است.

داود بن سرحان از امام صادق(عليهالسلام) روايت كرده است:

پيش از آن سالي كه صداي آسماني برميخيزد، در ماه رجب

نشانهاي است. گفتم: آن نشانه چيست؟ فرمود: چهرهاي

كه در ماه طلوع ميكند و دستي كه آشكار ميشود(8).

.............................................................

1. الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۹۹، ش ۳۵۹.

2. الفتن، ص 149، جزء ۳، ح ۶۱۱.

3. شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۲۶۷، جزء ۶.

4. عقد الدرر، ص 7- ۱۴۶، ب ۴، ف ۳.

5. الغيبة، ص ۳۱۷، ب ۱۸، ح۱۶.

6. الغيبة، ص ۳۱۱، ب ۱۸، ح ۲.

7. الغيبة، ص ۲۶۴، ب ۱۴، ح ۱۳.

8. الغيبة، ص۲۶۱، ب ۱۴، ح

دسته ها : ظهور
پنج شنبه بیستم 7 1391 21:40

سلام

در اينجا دوست دارم از روايات و پيشگويي هايي كه اخرالزمان و خصوصا شام روپيشگويي كردن مواردي رو ذكر كنم كه جالب هست

شورش شيصباني كوفي

گفتني است، اهل كوفه و مناطق اطراف همگي شيعه مي باشند، و بر اثر پيروي جاهلانۀ گروه زيادي از ايشان از برخي رهبران هاشمي فتنه گر كه با حمايت اصهب مرواني تكريتي به دمشق حمله مي كنند، كوفيها در آخرالزمان دچار گرفتاري بزرگي مي شوند، و سرانجام، دو گروه قدرتمند از آنان انتقام مي گيرند:

گروه نخست، سپاهيان سفياني اند كه از دمشق به كوفه مي آيند و جنايات بسياري را در حقّ كوفيان مرتكب مي شوند، و بي گناه و با گناه را مي كشند.

جابر پسر يزيد جعفي گفت: ابو جعفر محمّد باقر پسر علي(عليهما السّلام) فرمود:

سفياني لشكري را به سوي كوفه مي فرستد، در حالي كه شمارشان

هفتاد هزار  نفر است و گرفتار مي سازند برخي اهل كوفه را با كشتار،

دارزدن و اسيركردن. پس هنگامي كه ايشان در آن حال اند، ناگهان پرچمهايي از

طرف خراسان روي مي آورند، در حالي كه منزلها را با شتاب درمي نوردند و چند

نفر از همراهان قائم با ايشان اند. سپس مردي از مواليان (ايراني تباران)(8)

اهل كوفه در ميان ناتوانان برمي شورد و فرماندۀ سپاه سفياني او را ميان حيره

و كوفه مي كشد، و سفياني لشكري را به سوي مدينه مي فرستد...(9).

گروه دوم، نيروهاي سپاه حسيني خراساني اند كه از خراسان وارد كوفه مي شوند و فتنه گراني از شيعيان را كه با همكاري، مروانيها، شوريده اند و نيز نيروهاي سفياني را كه دشمن شيعيان اند، كيفر مي دهند.

سَدِير صَيْرَفي گفت: با گروهي از مردم كوفه نزد ابو عبدالله جعفر پسر محمّد(عليهما السّلام) بوديم، رو نمود به ايشان و فرمود:

... پس واي بر شما، اي مردم عراق، آن گاه كه

پرچمهايي از خراسان به ‏سوي شما بيايند...(10).

نيز، جابر گفت: ابو جعفر - امام باقر(عليه السّلام)- فرمود:

هر گاه سخن ايشان (بني عبّاس) اختلاف پيدا كرد و گيسوي سختي آور(11)

طلوع كرد، درنگ نمي كنند، مگر اندكي، تا آنكه ابقع (گندم گون) در مصر آشكار

شود. مردم را مي كشند تا به ارم (دمشق) برسند. سپس اصهب (موبور)(12)

بر او مي شورد. در نتيجه، ميان آن دو نبرد خونين بزرگي خواهد بود.

آن گاه، سفيانيِ نفرين شده پديدار مي شود و بر همۀ آن دو چيره مي گردد،

و پيش از اينها، دوازده پرچم شناخته شده در كوفه برافراشته مي شوند،

و مردي از فرزندان حسين كه به سوي پدرش فرا مي خواند، در كوفه

كشته مي شود. سپس سفياني سپاهيانش را پخش مي كند(13).

طبق اين روايت و ديگر احاديث اسلامي بيانگر حوادث آخرالزمان، پس از پديدارشدن ستاره اي دنباله دار در ماه صفر سال ظهور امام مهدي(عليه السّلام) از مشرق و بروز اختلاف دوم ميان دو گروه قدرتمند از زمامداران بني عبّاس، مدّت زمان كوتاهي از حكومت آنان مي گذرد تا آنكه ابقع در مصر آشكار شود.

نگارنده دور از ذهن نمي داند، مراد از «مردي از فرزندان حسين كه به سوي پدرش فرا مي خواند...»، سيّد مقتدا صدر، مبارز سياسي معاصر عراقي باشد كه از تبار امام حسين(عليه السّلام) بوده، و با استفاده از نفوذ و اعتبار پدرش، سيّد محمّد صدر، در ميان مردم عراق، به ويژه عشاير شيعۀ اين كشور، هواداران زيادي را دور خود گردآورده و شهر كوفه را مركز فعّاليّتهايش قرار داده است.

اينك توجّه خوانندگان گرامي را به گزارشي در بارۀ سيّد مقتدا صدر كه با بهره گيري از منابع گوناگون فراهم شده است، جلب مي كنيم:

سيّد مقتدا صدر، روحاني تندروي شيعه و از شخصيّتهاي سياسي عراق، سومين پسر سيّد محمّد صدر- عالم شيعي با نفوذ عراقي ساكن نجف و امام جماعت و جمعۀ كوفه- و شناخته شده ترين بازمانده از خاندان صدر مي باشد كه از خانواده هاي سرشناس و علمي شيعه اند. دو برادر مقتدا صدر، همراه پدرش سيّد محمّد صدر و نيز پسر عمو و دختر عموي پدرش، سيّد محمّدباقر صدر و بنت الهدي صدر- بر اثر مبارزاتي كه ضدّ رژيم بعثي عراق كردند، در دوران صدّام كشته شدند.

جدّ اعلاي مقتدا صدر، سيّد صالح موسوي عاملي از دانشمندان لبنان و اهل منطقۀ جبل عامل بود كه به سبب دشمني حاكمان عثماني با شيعيان، ناچار لبنان را ترك كرد و در عراق ساكن شد، و سپس دو تن از چهار پسران اين شخص، با نامهاي سيّد محمّدعلي و سيّد صدرالدين موسوي عاملي به اسفهان هجرت كردند و مقتدا صدر از نسل اين دو نفر مي باشد.

مقتدا صدر، پس از سقوط صدّام و ورود به عرصۀ مبارزات سياسي در عراق، كوفه را پايگاه اصلي فعّاليّتهاي خود قرار داد، و براي دستيابي به جايگاهي مردمي و قابل اتّكا براي پيشبرد اهدافش، تلاشهاي زيادي براي بازيابي روابط با بخشي از هواداران پدرش كه همچنان پيرو وي بودند، كرد. وي با استفاده از نفوذ و اعتبار پدرش در ميان مردم عراق، به ويژه عشاير شيعۀ اين كشور، و با سخنرانيهاي آتشين و احساسي در رابطه با برپايي حكومت اسلامي و مخالفت با نيروهاي متّحد اشغالگر و با ايجاد نهادهاي خيريّه و بازگشايي دفترهاي پدرش در شهرهاي گوناگون عراق، توانست سدها هزار نفر از مردم مناطق شيعه نشين عراق، بويژه «شهرك صدر» در حومۀ بغداد و كوفه، را به سوي خويش بكشد. بيشتر هواداران مقتدا صدر از جوانان و افرادي داراي سطح اقتصادي پايين و نيز حاشيه نشينان شهري مي باشند كه فاقد تجربه و آگاهي لازم در مسايل سياسي اند، و مقتدا صدر با سازماندهي آنان، توانست هستۀ گروه سياسي «جماعت صدر ثاني» و گروه نظامي «سپاه مهدي» را بنياد نهد. مقتدا صدر از مخالفان حضور نيروهاي خارجي در عراق مي باشد و نيروهاي مسلّح زير فرمانش، مشهور به «جيش المهدي»، در برخي موقعيّتها درگيريهايي با نيروهاي متّحد اشغالگر و حكومت مركزي عراق داشته‌اند. تيرگي روابط وي با نيروهاي متّحد اشغالگر و زمامداران كنوني عراق، و مخالفت او با دخالت ايرانيان در كارهاي دروني عراق و ناسازگاريش با مرجعيّت ديني در نجف، را مي توان زمينه ساز اختلاف وي با زمامداران ايران و نفوذ برخي از بعثيها و وهّابيها در ميان گروه هوادارانش دانست.

جالب توجّه است اگر بدانيد، روزنامۀ امريكايي «واشينگتون پست»، در گزارش مفصّلي در بارۀ شخصيّت مقتدا صدر و ارتش مهدي، از وي با عنوان «سياستمداري شيطاني» ياد كرده است. رفتارهاي تند سياسي و نظامي مقتدا صدر دور از روش شيعيان دوازده امامي بوده و شباهت زيادي به منش زيديها دارد كه طرفدار شورش ضدّ حاكمان ستمگر بودند.

-------------------------------------------------

1. بحار الأنوار، ج 52، ص 8- 207، ب 25، ح 45، با نقل از: الغيبة، تأليف شيخ توسي (هنگام ارائۀ ترجمۀ فارسي متن اين حديث، واژه هاي «يحضر»، «الغرب» و «الحيرة» را به صورتهاي «يحصر»، «المغرب» و «الجزيرة» اصلاح كرديم).

2. الغيبة، ص 4- 313، ب 18، ح 8 (ترجمۀ يكي از دانشمندان معاصر).

3. رك: لسان العرب، مدخل «شصب».

4. اين بخش از سخن امام علي(عليه السّلام) بر گرفته از قرآن كريم، سورۀ فجر، آيۀ 7، مي باشد كه در آن، از شهر ارم كه در گذشته داراي كاخهاي برافراشته و مستحكم بود، ياد شده است.

5. بحار الأنوار، ج 52، ص 4- 272، ب 25، ح 167، با نقل از: سرور أهل الإيمان.

6. الفتن، ص 143، الجزء 3، ح 590.

7. التشريف بالمنن، ص 9- 248، فتن ‏سُلَيْلي، ب 36، ح 362 (ترجمۀ يكي از دانشمندان معاصر).

8. پس از چيره شدن عربها بر ايرانيان و آغاز بردگي آنان و كوچيدن عربها به سوي سرزمينهاي گشوده شده و شهرهاي نوبنيادي، مانند كوفه و بصره، ايرانياني كه تا ديروز در اين سرزمينها آزاد مي زيستند، ناچار شدند براي برخورداري از امنيّت رواني و ديگر حقوق شهروندي، هر يك يا چند نفر، با قبيله اي از دهها قبيلۀ عرب تبارِ كوچيده به عراق، از جمله كوفه، پيمان ببندند و خود را در پناه آنان قرار دهند. ايراني هم پيمان با قبايل عرب را «مَولا» و گروه آنان را «مَوالِي» مي ناميدند (با بهره گيري از پژوهش يكي از دانشمندان معاصر).

9. الغيبة، ص 289، ب 14، ح 67.

10. الأمالي، ص 65، مجلس 7، ح 10 (ترجمۀ يكي از دانشمندان معاصر).

11. در نسخه هاي چاپي موجود از الفتن، در اينجا به اشتباه، «ذو الشفاء» ثبت شده است كه به صورت «ذو الشقا» اصلاح و ترجمه شد.

12. در همۀ نسخه هاي چاپي موجود از الفتن، در اينجا به اشتباه، «المشوّه» ثبت شده است كه به صورت «الأصهب» اصلاح و ترجمه شد. زيرا المشوّه - زشت رو- از وصفهاي ويژۀ سفياني نفرين شده مي باشد، و پيش از سفياني، اصهب تكريتي با ابقع مصري مي جنگد.

13. الفتن، ص 196، جزء 4، ح 800.

 

 

دسته ها : ظهور
شنبه هشتم 7 1391 21:58

در اينجا از اشعار نعمت الله ولي كه اينده رو پيشبيني كرده ميذارم كه ظاهرا دقيق هم هست 

نعمت الله ولي عارف قرن هشتم ،مدفون در ماهان كرمان است .در اين شعر وقايع از دوران صفويه كه به قدرت رسيدن حكومت شيعه است تا زمان ظهور امام زمان پيش بيني شده است.

  

در بررسي ها مشخص شده  كه درهردوره نام پادشاهان مربوط به آن دوره از ديوان حذف گرديده اندبه عنوان مثال در نسخه چاپ سنگي كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار چاپ شده بود نام وي و پادشاهان نزديك به وي حذف شده بودجالب بود كه درهردوره نام پادشاهان مربوط به آن دوره از ديوان حذف گرديده بود به عنوان مثال در نسخه چاپ سنگي كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار چاپ شده بود نام وي و پادشاهان نزديك به وي حذف شده بود

 اگر نسخه خطي ديوان اورا كه در ۱۲۷۴ هجري قمري استنساخ شده، در سازمان اسناد و كتابخانه مليبه شماره بازيابي ۵ – ا۱۶۹۲۱ ملاحظه فرماييد و ضمنا قديمي ترين نسخه خطي ديوان او كه مربوط به دوره صفويه است، در ماهان كرمان نگهداري مي شود و نسخه اي كه در بالا به آن اشاره كردم،

از روي آن استنساخ شده است.

شاه نعمت الله ولي، از عرفاي قرن هشتم و معاصرحافظ شيرازي بوده و۹۵ سال عمر كرده است و مزار او در ماهان كرمان واقع است و شهيد مطهري در جلد ۱۴ مجموعه آثار خود؛ صفحه ۵۷۷ او را اجمالاً توثيق كرده و او را از معاريف و مشاهير عرفا خوانده اند كه نسب به علي (ع) مي برد. پيش بيني هاي او شامل وقايع دوران صفويه و بعد از آن مي شود و اهميت آن از اين جهت است كه صفويه، قرنها پس از مرگ او به قدرت رسيده اند.

قــدرت كردگــار مي بـينــم                                          حالــت روزگــار مي بـينــم

ازنجوم اين سخن نمي گويم                                         بلكـه از كردگــار مي بينــم

از سلاطيــن گــردش دوران                                         يك به يك را سوار مي بينم

هر يكي را به مثل ذره نــــور                                        پرتــوي آشكــار مي بـينــم

از بـزرگـي و رفعـت ايشــان                                         صفــوي برقرار مي بينـــم

……………………..

آخــر پادشاهـــي صفــــوي                                          يك حسيني*به كار مي بينم

*آخرين پادشاه صفوي، شاه سلطان حسين؛ شاهي فاسد و ستمگر بوده است.

نادري در جهان شــود پيــدا                                         قامتــش استــوار مي بينــــم

آخــر عهــد نـوجــــواني او                                           قتــــل او آشكـــار مي بينـــم

شهر تبريز را چو كوفه كنند                                          شهــرطهــران* قرار مي بينم 

* اشاره به انتقال پايتخت به تهران.

بعد از آن ديگـري  فنا گردد                                         شـاه ديگـر به كـــارمي بينم

كه محمـد* به نـام او باشــــد                                        تيـــغ او آبــدار مي بــينـــم

* بنابر ويژگيهايي كه از او مي گويد، مرادش احتمالاً محمد شاه قاجار است نه ،آغا محمدخان قاجار.

چــارده ســال پادشاهـــي او                                        دولتــش كامكــار مي بينــم

سال كز مرغ مي شـود پيــدا                                         مــرگ او آشكــار مي بينـم

……………………..

ناصر الدين به نصـرت دوران                                       چـارده هشـت سال*مي بينــم 

……………………..

از شهنشــاه ناصـر الدين شـاه                                      شيــونــي بيــم دار*مي بينــم

* اشاره به ترور ناصرالدين شاه.

روز جمعـــه ز شهر ذيقعــده                                          تن او در مـــــزار مي بــينـم

بعد از آن شه مظفــر الدين را                                       شاهيِــش ناگــوار مي بينــم

چـارشنبـه ز شهـر ذيقعـــــده*                                      مــرگ او آشكــار مي بينـم

* مرگ هر دو ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه در ذيقعده واقع شده است بنابراين پيش بيني او در اين باره دقيق مي باشد.

از الــف تا بـه دال مي گويـم                                 شاه و شاهــي فكارمي بينـم*

* اشاره به نهضت مشروطيت ايران و تهديد پايه هاي سلطنت قاجاريه است.

درخراسان ومصروشام وعراق                                       فتنــه و كـــارزار مي بينـــم

جنگ وآشوب و فتنه ي بسيار                                        در يميــن و يســار*مي بينـم

* آغاز جنگ جهاني اول، مصادف با ، آخرين روزهاي عمر مشروطيت ايران.

غــارت و قتــل لشكــر بسيـار                             در ميــان و كنــار مي بـينـم

شه چو بيرون رود ز جاگاهش*                                     شاه ديگــر** بكارمي بـينـم

* مراد، احمد شاه قاجار است، جالب آنكه به خروج او از كشور اشاره مي كند و نه مرگ او.

** مراد، رضا شاه است.

چون فريدون به تخـت بنشينـد                                      نوكرانـش قطـــار مي بينــم

متصف بر صفات سلطان است                                      ليك من گرگ وار مي بينــــم 

دائـم اسبـش به زير زيـن طــلا                                    كمتـر آن را سـوار مي بينـــــم

عدل و انصـاف در زمانـه ي او                                   همچــو هيمـه به نـار مي بينــم

علمــــــاي زمــان او دائــــــم                                      همــه را تـــــار ومــارمي بينــم*

* تقابل دولت با دين و روحانيت، هيچ گاه در تاريخ ايران، به اندازه ي دوران حكومت رضا شاه نبوده است. او كوشش كرد تا لباس روحانيت را از بين برده و به كلي سازمان روحانيت را فرو بپاشد.

هست فصل حجاب در عهدش                                    فصــل را بــي اعتبــارمي بينم*

*مهم ترين اقدام ضد ديني رضاشاه، كشف حجاب زنان بود.

جنگ سختي شود تمــام جهان*                                      كوه و صحــرا فكــار مي بينـم

* اشاره به آغاز جنگ جهاني دوم.

كــــار و بـــار زمانــه وارونـــه                                     قحط و هم ننگ وعار*مي بينم

پسرش چــون به تخت بنشينـــد                                  بوالعجــــب روزگــار مي بينم

نوجوانــي به ســان ســرو بلنــد                                 رستمــش بنـده وار مي بينــم

در امور شهــي است بي تدبيـــر                                ليكنــش بخت يــــار*مي بينـم

بس فرومـــايگـــان بـي حاصـل                                 حامـــل كـار و بــار مي بينـــم

مذهب و دين ضعيـف مي يابــم                                 مُبتــدع* افتخــــارمي بــينـم

ظلم پنهــــان، خيانــت و تزويــر                                     بر اعاظـــم شعــــــار مي بينـم

ظلمــت ظلــم ظــالمــان ديــــار                                      بي حــد و بي شمــار مي بينــم

ماه را رو سيـــــــــاه مي يابــــم                                 مهــــــر را دل فكـــار مي بينــم

دولـــت مرد و زن رود به فنـــــا                                   حال مــــردم فكـــــار مي بينــم

غــــارت و قتـــل مــردم ايــران                                   دست خــارج به كــار مي بينــم

كهنــه رنـــدي به كـار اهرمنــي*                                  انــدر اين روزگـــار مي بينـــــم

دور او هــم تمـــام خواهـد شـد                                لشكـــري را ســـوار مي بـينـم

شور و غوغــاي ديـــن شود پيدا*                                    سر به ســــر كــارزار مي بينـم

* اشاره به وقوع انقلاب اسلامي ايران.

قصــه اي بس غريــب مي شنـوم                                غصــه اي در ديـــار مي بينــم

جنگ و آشـــوب و فتنه ي بسيار                                     نام او زشـت و خـوار*مي بينـم

كم ز چل* چون كه پادشاهي كرد                               سلطـــه اش تار و مار مي بينـم

غم مخورزانكه من دراين تشويش                             خرمــــيّ وصــل يار مي بينــم

بعد از او شـــاهي از ميــان بــرود                             عالمـــــي چون نگــار مي بينـم

سيـــدي را ز نســـل آل رســـول                                  نــــام او، بـرقـرار*مي بينـــم

* اولاً سيادت امام خميني (ره) را تصريح مي كند، ثانياً نام او را نيز تعيين مي نمايد زيرا عدد واژه ي « برقرار» به حروف ابجد، ۷۱۰ و عدد واژه ي «خميني» نيز ۷۱۰ مي باشد.

پيشــــــــــواي تمـــام دانــايـــي                              رهبــــــري با وقـــــار مي بينم

متصــف بر صفــات سلطانيســت                                ليـــك درويــش وار مي بينـم

رهنمــــا و امـــام هفت اقليــم                                      نــــام او را شعــار مي بينـــم

همچــو مولا جلال الــدين مولا                                    شمس تبريــــز وار مي بـينـــم

بندگــــــان جناب حضـــرت او*                                     سر بســــر تاجــــدار مي بينـم

گوهر شب چــراغ بهر كمــــال                                       آن دُرِ شـــاهــــوار مي بينــــم

هركجا رو نهـــد به فضـــل الاه                                دشمنـــش خاكسـارمي بينــم*

بــا كرامــــات و جامـــع آداب                                   آصــــف* روزگـــــار مي بينـم

* منظور از آصف در اين بيت مقام معظم رهبري هستند كه ايشان را به جناب آصف ابن برخيا يار دانشمند و حكيم حضرت سليمان عليه السلام تشبيه كرده‌است.

تا چهل سال اي برادر من                                          دوره ي شهريــــــار مي بينــم* 

* معلوم نيست منظور چهل سال بعد از امام خميني است يا چهل سال بعد از انقلاب اسلامي.

بعدازآن خود امام خواهد بود                                         كه جهــان را مدار مي بينـــــم

صورت و سيرتـش چو پيغمبــر                                    علم و حلمش شعار مي بينـم

قـــــائم شــرع آل پيغمبــــــــر                                         به جهان آشكـــــــار مي بينم

ميم وحا، ميم ودال مي خوانند                                       نـام آن نامــــــدار مي بينـم

از كمربنــد آن سپهـر وقـــار                                         تيغ چون ذوالفقـار مي بينم

جنگ سختــي شود تمام جهـان*                                       كوه و صحــرا  فكــار مي بينـم

مردمـــان جهــان ز انس و پري                                    همــــه را در فــــرار مي بينــم

مر مسيـــــح از سمـا فـرود آيـد                               گــــوردجــــال زار*مي بينـــم

آل سفيـــــان* تمام كشتــه شوند                                         با هـــزاران ســــوار مي بينـم

مهــــدي وقت و عيســـي دوران                                       هر دو را شهســـــوار مي بينــم

ديـن و دنيــا از او شـــود معمور                                          خلق از او، بخت يـــار مي بينم

مسكنش شهر كوفه خواهد بـود                                دولتـــــــش پايــــدار مي بينم

هفــــت باشـــد وزير سلطانـــم                                        همـــــه را كامكـــار مي بينــم

زينـــت شـــرع و رونــق اسلام                                محكـــــم و استــــوار مي بينم

عاصيـــــان از امـــام معصومــم                                    خجـــل و شرمســـار مي بينـــم

گرگ با ميــش، شيـــر با آهـــو                                       در چـــــرا، برقـــرار مي بينــم*

* كنايه از گسترش عدل و امنيت و رفاه بر جغرافياي زمين، تحت حكومت واحد جهاني حضرت حجت روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء.

نه درودي به خـــود همي گويم                                      بلكـــه از ســـرّ يار مي گويـــم

نعمــت الله نشستــــه در كنجــي                                   همــــه را در كنـــــار مي بينم.

 

دسته ها : ظهور
شنبه هشتم 7 1391 21:52
X